گذار باید گذار باشد
اکبر کرمی
یکم. مناظره ی اصلاحات ساختاری یا گذار از جمهوری اسلامی را خیلی نباید جدی گرفت و نمیتواند مهم باشد. یک مناظره ی انحرافی و به تکرار و ابتذال کشیده شده است. چه، گذار از جمهوری اسلامی حالا دریافت و نکتهای نیست که روی کاغذ و در ذهن، دیگر دشواه ی مهم و گنگ باشد.
هر کس در پهنه ی سیاست سری در میانسرها داشته باشد، درکی از آن هم دارد. و حتا میتوان ادعا کرد همه کموبیش از جمهوری اسلامی گذشتهاند! مردم به طور چیره سالها است که از جمهوری اسلامی عبور کرده اند. زنان و جوانان و حتا کودکان در جمهوری اسلامی انکار جمهوری اسلامیاند!
اصلن خود خامنهای و محافظهکاران هم از جمهوری اسلامی گذشتهاند. و چنین گذاری است که به گذار از جمهوری اسلامی هم معنا و هم جان میدهد. زیرا جمهوری اسلامی با همه ی بلاهتی که داشت در جان خود راههایی هم برای اعمال سلیقه ی مردم داشت! و باز گذاشته بود. (چه، شکاف مردم که صاحب حاکمیت هستند و حاکمان که دستگاه حکومت را اشغال کردهاند در آغاز چندان گشاد نبود، که برای سنتیها و محافظهکاران چندان نگرانکننده باشد.)
حالا اما خامنهای و چهل دزد بغداد ایران همه ی آن راهها را شناخته و بستهاند که در باور خود جمهوری اسلامی را حفظ کنند! اهمیت ندارد آماج آنان چه بوده است، گذار از جمهوری اسلامی حتا به قصد حفظ جمهوری اسلامی گذار از جمهوری اسلامی است. و چنینگذاری در فرایند رهبر شدن علی خامنهای یک اتفاق ساده نبود، همه ی اتفاق بود. یعنی همه چیز به توازن قوا وابسته است؛ و هر تغییری ممکن است.
مساله واقعی چهگونهگی گذار و سازوکارها و نیروها ی گذار هستند که رویا ی گذار را به واقعیت اصلاحات و فربود (واقعیت) قدر مقدور پایین میآورد. این که اصلاحطلبان تا کنون منادی مناسب و نیروها ی کارآمدی نبودهاند، دشواری پایه نیست!
در چنین چشماندازی مناظره ی واقعی باید میان اصلاحات ساختاری که معطوف به خیابان و برای گذار از جمهوری اسلامی است و اصلاحات ساختاری در غیبت خیابان و در رویا ی جمهوری اسلامی خوب باشد. در خلال چنین گفتوگویی است که کسانی همانند مصطفا تاجزاده اهمیت پیدا میکنند و میتوانند فسیلها ی اصلاحطلب را پشت سر بگذارند و در قامت یک رهبر ظاهر شوند. اگر و تنها اگر اراده به قدرت در حد مناسبی باشد.
تاجزاده باید خطر کند و همزمان هم از اصلاحطلبان مذهبی عبور کند و هم از اصلاحطلبان سنتی. گذار از اصلاحطلبان مذهبی برای سکولاریدن و ملیدن سیاست و قدرت الزامی است؛ و میتواند انگارهای انسجام آفرین و ملی بیافریند و ایران را به همه ی ایرانیان بازگرداند؛ و گذار از اصلاحطلبان سنتی هم اهمیت دارد و میتواند گذار از جمهوری اسلامی را در سطح راهبردی و نظری ممکن کند.
با اراده به چنین گذاری است که شکاف میان مردم و اصلاحطلبان از یک طرف و شکاف میان اصلاحطلبان و براندازان از طرف دیگر برچیده خواهد شد.
شخصیت مصطفا تاجزاده آنقدر سنگین و متین است که اگر بتواند از این محدویتها ی نظری و ساختهگی بگذرد بتواند تعادلات اجتماعی را در ایران تغییر دهد، طبقه ی متوسط را به آینده امیدوار کند و به خیابان بیاورد و راهی به رهایی از این بنبست سیاسی نشان دهد.
نکتهکلیدی در فرایند آمدن طبقه ی متوسط به خیابان آمدن زنان به خیابان است که هم میتواند خیابانها را آرام و مدنی کند و هم میتواند خواستها ی ملی را از خواستها ی معیشتی فراتر و بالاتر ببرد و به مطالبات مدنی و مدرن بکشاند. تاجزاده اگر به کسب، تولید و توزیع قدرت چشم دارد باید مطالبات زنان را شجاعانه و بیهیچ لکنتی بپذیرد و در پیشانی جبهه و حرکت خود قرار دهد.
دوم. پرسشهایی که برونشد از جمهوری وحشت اسلامی را به اتحاد و اتحاد را به داشتن یک رهبر فرهمند فرومیکاهند در بنیادها ی خود به بنیاد ناکارآمدی در جمهوری اسلامی نرسیدهاند و به همین دلیل آنها در اساس به گذار از جمهوری اسلامی تاکید ندارند! آنها در واقع به گذار از جمهوری اسلامی که میشناسیم به جمهوری اسلامی که نمیشناسیم دلبستهاند. (چنین گذاری توضیحی برای تب عبور از دوران پهلوی و حالا رویا ی خام برگشت به آن در برخی از کلهها و گلهها هم هست.)
برخی این جمهوری اسلامی ناشناس و فرآیند رسیدن به آن را در انقلاب و برخی در اصلاح میبینند!
برخی این جمهوری اسلامی ناشناس را سلطنت رضاشاهی میخوانند و برای آن رویا پختهاند و برخی آن را حکومت کارگران و سوسیالیسم و گذار از نیولیبرالیسم میخوانند! و حتا گروهی آن را جمهوری دمکراتیک ایران نامیدهاند.
برای گذار از این دشواریها و ناهمزبانیها (که گاهی در شکل همزبانی هم بروز میکند و برآمد شکلی از ناهمدلی است) باید به بنیادها برگشت و آنها را نقد کرد و از نامها و بگومگو بر سر آنها گریخت.
باید از درک سنتی خود از اتحاد و یکپارچهگی گذشت و به همپارچهگی و مبانی انسجام اجتماعی مدرن روی خوش نشان داد. باید انگارهها ی انسجامآفرین مدرن آفرید و ساخت تا بتوان به کسب و تولید و توزیع قدرت اهتمام نشان داد و همت کرد.
باید از رهبری کاریزماتیک، فرهمند و سنتی دلبرید و به رهبری سیستماتیک و نهادمند و مدرن تن داد. باید به جا ی تکاپوی رهبرسازی و آلترناتیوسازی، قانون و انگاره ی آلترناتیو و دیگری پیش گذاشت.
در این چشمانداز نباید میان رهبری مصطفا تاجزاده و چهرهها ی برجسته ی دیگر همانند نسرین ستوده و نرگس محمدی (که در داوری من چند سروگردن از دیگران و از جمله رضا پهلوی بلندتر هستند) و رضا پهلوی یکی را انتخاب کرد و به چاه دعواها ی نعمتی و حیدری افتاد. باید به همکاری و گفتوگو میان این چهرهها کمک کرد، تا امکان سازشی میان آنها فراهم آید. همپارچهگی و اتحاد و رهبری نام دیگر این فرایند است.
شعارها و ادعاها را فراموش کنید؛ هرکس از این دست گفتوگوها پرهیز کند یا میکند به دمکراسی و تولید و توزیع قدرت میان مردمان ایران نمیاندیشد! او یا آنها فسیلهایی هستند که از غار سنت برخاستهاند و به جز غارت فلسیلها ی نفتی و سنتی در ایران به چیزی دیگر نمیاندیشند. برای گذار از نکبت سنت که جمهوری اسلامی و سلطنت هر دو نماد و نماینده ی آن هستند، باید از قدرت به معنا ی سنتی آن که تنازع در دسترسی به منابع قدرت و غارت آنها است گذشت و به درک مدرن از قدرت چشم دوخت. قدرت در جهانها ی جدید سرمایهگذاری جمعی برای تولید و توزیع قدرت است. در این جهانها است که سازوکارها ی دمکراتیک به جا ی تنازع مینشیند تا رقابت برای رسیدن به قدرت برای تولید و توزیع آن دو را پایدار و بیمه کند.
گذار از جمهوری اسلامی باید گذار باشد و نه فرار! گذار از جمهوری اسلامی باید گذاری دمکراتیک و به دمکراسی باشد. دمکراسی هم راه و هم هدف، دمکراسی هم راهبرد و هم تاکتیک است تا ما “ما” شویم.