چرا نباید دعواها ی سیاسی و ملی را به دعواها ی مذهبی فروکاهید؟
اکبر کرمی

پس از مرگ مظلومانه ژینا امینی و در جهت دفاع از حقوق نادیدهگرفته ی او دعواها ی مذهبی دوباره بالا گرفته است. به باور من هرچند نیت برخی از اطراف این دست دعواها خیر است، اما برآمد آنها به طور چیره شر است؛ و به پیچیدهگیها کلافها ی سیاسی در ایران خواهد افزود.
زیرا یک دعوا ی سیاسی و ملی را با یک بدسلیقهگی آشکار به یک دعوا ی مذهبی تبدیل میکنند. این جماعت با این دگردیسی به طور ناخواسته و نادانسته در زمین جمهوری اسلامی بازی میکنند و به فرایند فریب در جمهوری اسلامی کمک میکنند.
دعواها ی ملی چیستند؟ و چه تفاوتی با دعواها ی فروملی همانند دعواها ی مذهبی دارند؟
دعواها ی ملی دعواهایی همهگانی هستند، یعنی فرجام و سرانجام آنها برای همه شهروندان ایرانی اهمیت دارد؛ در نتیجه عجیب نیست اگر همه ی ایرانیان به آن توجه داشته باشند و بخواهند در فرایند حلوفصل آن دخالت داشته باشند. مرگ ژینا یک امر سیاسی است و همانند هر امر سیاسی دیگری ملی است؛ چه، هر ایرانی دیگری میتوانست به جا ی ژینا باشد. (هرچند این خطر برای زنان بیشتر است؛ اما نباید این خطر را زنانه کرد! ژینا دختر یک پدر و خواهر یک برادر هم بوده است.)
آیا دعواها ی مذهبی ملی هستند؟ پاسخ هم آری است و هم نه؟ و بستهگی به نوع پرسش ما دارد. اگر دعواها ی مذهبی برآمد این دست پرسشها باشند که آیا اسلام با حقوق بشر هماهنگ است یا نه؟ جدا از آنکه ما چه پاسخی برای آن داشته باشیم، این دست دعواها مذهبیاند و در نهایت مسلمانان هستند که باید تکلیف این دست پرسشها روشن کنند.
(در مورد این رخداد مذهبی کردن این دعوا به این معنا است که فقط مسلمانان میتوانند و حق دارند داوری کنند!)
اما اگر پرسیده شود: آیا مومنان یا مسلمانان در ایران امتیاز یا ممتازیت و حق ویژهای دارند یا باید داشته باشند؟ بازهم جدا از پاسخ ما این دست پرسشها به یک دعوای ملی مربوط هستند و در نهایت ملت باید تکلیف آن را روشن کند.
دگردیسی یک دعوا ی ملی به یک دعوا ی مذهبی هم نادرست است و هم بسیار خطرناک است. نادرست است زیرا فرایندها /
داوری ملی را هر روز محدودتر خواهد کرد و ملت را بیرون از آن خواهد گذاشت. (همان کاری که جمهوری اسلامی کرده است.) و خطرناک است زیرا هم داوریها ی ملی (که باید دمکراتیک حلوفصل شود) را به داوریها ی مذهبی و گفتوگوها ی بیپایان الاهیاتی میکشاند و هم کارشناسان مذهبی را به شوالیهها و دنکیشوتها ی میدان سیاست تبدیل میکند. هر دو نتیجه مخرب فرایندها ی سیاسی و سازوکارها ی سیاستورزی اند! و در خلاف خواست سکولار شدن جامعه.
یکم. محسن مهدویان، مدیر عامل روزنامه “همشهری” که توسط شهرداری تهران و شهردار فاسد آن علیرضا زاکانی کنترل میشود در دفاع از رفتار وحشیانه ی جمهوری اسلامی در امر “حجاب اجباری” و اعمال آن توسط پلیس “گشت ارشاد” که در روزها ی اخیر به مرگ ژینا امینی منتهی شده است، مینویسد: «ماندهام از جماعت انقلابی همیشه در صحنه، که فکر میکنند لگد به ناجا و نظام نزنند از بقیه جا میمانند. الان مقصر این ماجرا کیست؟ اسلام که گفت حجاب؟ یا نظام که حکم اسلام را قانون کرد؟ یا ناجا که قانون را اجرا میکند؟ یا چی؟
این دست استدلالها یک بدسلیقهگی سیاسی نیستند! از اتفاق اگر به درستی و تا انتها لخت شوند، ماشین سیاست را در جمهوری اسلامی ایران هم لخت خواهند کرد و در افتان با آن و اوراق کردن آن را هم آسانتر.
این برکشیده ی فرآیند غارت در ایران به کانون نزاع در ایران اشاره دارد؛ او ناخواسته ترفندی را پوستگیری میکند که چند دهه برای اسلامگراها کار کرده است. و اگر به هوش نباشیم همچنان کار خواهد کرد و هزینه و قربانی خواهد گرفت.
پنهان کردن قدرت و خطاها ی آن در پوششی از اسلام، راهبرد دفاعی بنیادین در جمهوری اسلامی است.
من در این فشرده تلاش خواهم کرد از این سازوکار پوستگیری کنم و نشان دهم که اسلام در کجا ی داستان ایستاده است؟ و چرا و چهگونه برای جمهوری اسلامی و خدابند آن اهمیت دارد؟ به زبان دیگر توضیح خواهم داد که چرا جنگها ی مذهبی جنگ و میدان دلخواه جمهوری اسلامی هستند و چرا آنها آگاهانه در پی فروکاهیدن دعواها ی ملی به دعواها ی مذهبی هستند. (در چنین چشماندازی است که میتوان دید ما تا چه اندازه در این دام افتادهایم.)
دوم. جمهوری اسلامی پس از چهار دهه نادانی و ناتوانی با دشواریها و بحرانها ی بسیاری روبه روست. با این همه نباید فراموشید که نارواترین حکومتها هم نیازمند روامندی و مشروعیت هستند! جمهوری اسلامی هیچ منبع مشروعیتی بیرون از اسلام ندارد! اما دشواری بنیادی برای جمهوری اسلامی در شرایط موجود آنجاست که بسیاری از مسلمانان ایران هم به صف مخالفان و منتقدان او آمدهاند! (و در پارگفت بالا آشکار است مهدویان چهاندازه از این تغییر عصبانی است.) یعنی این منبع هم دارد ته میکشد.
جمهوری اسلامی اما راه دیگری ندارد و باید از اسلام توجیهی برای شکستها ی خود بسازد؛ و این فرایند تا آن جا که ظرفیت داشته باشد، ادامه خواهد داشت.
برای درک این سازوکار سرکوب که همانند همه ی سازوکارها ی دیگر عمل میکند، باید فهمید جمهوری اسلامی دقیقن چه میکند.
جمهوری اسلامی مخالفت با نظام و نظامیان حاکم را به مخالفت با اسلام میکشاند، تا دعواها ی سیاسی را دینی کند! چه، آنها به درستی و به زور غریزه میدانند که مزیت نسبی برای آنها آنجاست! آنها یک دعوا ی سیاسی و ملی را نخست به یک دعوا ی دینی و مذهبی فرومیکاهند. سپس آن دعوا را به دعوایی میان فقها و اسلامشناسان میکشانند!
و در گام آخر آن دعوا را به دعوایی خانوادهگی میان نظامیان حاکم و فقها ی برکشیده ی خود تبدیل میکنند!
آشکارا ما با یک بازی تحمیلی روبهرو هستیم: چه جمهوری اسلامی
در نهایت این دعوا را به داوری چند فقیه که هم برکشیده خود و زندانبان اعظم است و هم محدود به خواست و هدایت او خواهد کشید! و خواهد برد!
سوم. این فرایند پیچیده است، اما میتوان آن را پوستگیری کرد. اهمیت ندارد، شما در پهنه ی اسلام و شیعه کجا ایستادهاید؛ یا حتا اهمیت ندارد شما در مورد حجاب چهگونه میاندیشید و چه داوریای دارید. در این مساله هیچ کدام از این داوریها اهمیت ندارد. چه، این قدرت است که خواست خود را با نام دین به همهگان حتا دین داران حقنه میکند! او به جهت ناکارآمدی و ناروایی (نبود مشروعیت و حقانیت) اسلام را به میان آورده است، که خود را بپوشاند! او میخواد با این دروغ بزرگ هواداران خود را فریب دهد و از ریزش آنها جلوگیری کند.
و از طرف دیگر مخالفان سیاسی و مذهبی خود را با کشاندن به میدان جنگها ی مذهبی خلا سلاح کند.
گذار از جمهوری اسلامی در عالم نظر دستکم به گذار از این دروغ بزرگ گره خورده است.
این بحث که اسلام با شیعه خوب است، یا بد؟ به مومنان مربوط است! اما آنچه در ایران دیده میشود، نظر مومنان به اسلام و شیعه نیست، نظر زندان بان اعظم و خدابند ایران است. او ممکن است خود را همانند رهبران طالبان یا القاعده رهبر مسلمانان ایران یا جهان بخواند! اما با پوستگیری دقیق میتوان نشان داد هیچکدام از این رهبران برآمد خواست و انتخاب مردم نیستند! آنها برآمد غلبه و دروغ اند.
چهارم. مخالفت با جمهوری اسلامی امروز یک ضرورت ملی است، اما اگر این مخالفت و ایستادهگی به دعواهای دینی و مذهبی کشیده شود، وارد شدن به میدان دلخواه جمهوری اسلامی است و در نهایت به شکست مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی خواهد انجامید. دستکم این زمین زمین مورد علاقه ی جمهوری اسلامی است، و جمهوری اسلامی به دلایلی که اکنون جا ی پرداختن به آن نیست در آنجا مزیتها ی نسبی فراوانی دارد.
در این میان دو خطا و دو جریان مخالف و منقد جمهوری اسلامی ناخواسته به جمهوری اسلامی کمک میکنند.
۱. مومنانی که میخواهند نشان دهند جمهوری اسلامی و ادعاها ی دینی او دروغ است! (این جماعت با کشاندن مراجعی که ادعاهایی مخالف جمهوری اسلامی دارند، در پی خلا سلاح کردن جمهوری اسلامی هستند! ممکن است تا حدی هم در میان مومنان کارکرد داشته باشد، اما در دراز مدت به جمهوری اسلامی کمک میکند و به ادامه ی بازی ننگین او.)
۲. جریانی که میخواهد نشان دهد که اسلام همین است و جمهوری اسلامی همان اسلام و برآمد و برآیند اسلام است.
نه این که ادعاها و استدلالها ی هر دو جریان به تمامی ناتمام و نادرست است، (چه، هر جریانی میتواند شواهد بسیاری را برای راه خود پیشبگذارد!) با این همه مهم آن است که زمینی که دعوا در آن ادامه دارد تحمیلی، نادرست و دلخواه جمهوری اسلامی است. و این دعواها اساسن دینی نیستند! وارد کردن پارامتر دین به این دعواها تنها به کمک جمهوری اسلامی خواهد انجامید.
برای مخالفت با خشونت و نقض حقوق بشر در ایران و جهان باید به حقوق بشر و اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و برآمدها ی آن پرداخت. این که مسلمانان باید اسلامها ی خود را با حقوق بشر و مناسبات آن هماهنگ کنند مساله ی مهم است اما مساله ی مسلمانان است، و چندان به منتقدان و مخالفان اسلام مربوط نیست! مساله ملی و سیاسی که به همهگان در ایران مربوط میشود آن است که مسلمانان هیچ حق و امتیاز ویژهای ندارند و نباید داشته باشند. مسلمانان از همه امتیازها و ممتازیتها باید بگذرند!
میان کسی که خشونت دیده است و کسی که کشته شده است، تفاوت معناداری وجود ندارد! آن که مرده است تنها خشونت بیشتری دیده است. به زبان دیگر میان پلیس و گشت ارشاد (با هر توجیهی) و مرگ ژینا فاصله ی معناداری نیست؛ ژینا تنها اندکی بیشتر ارشاد شده است. بیایید فرایند ارشاد که ادامه ی دعواها ی مذهبی در ایران است را برای همیشه تعطیل کنیم. “ملت” و “ما” بودن نیازمند همدلی و مهربانی است، بایید با تعطیل کردن برهان لطف که ریشه ی بسیاری از بحرانها ی گونهگونه در ایران است، راه رسیدهگی به دعواها ملی را در ایران هموار و باز کنیم. بیایید با اندیشیدن به این مرگ دلخراش فرایندها ی ملی را در ایران از دلخراشیها ی گوناگونی که در پهنه سیاست دیده میشود نجات دهیم. مرگ مظلومانه ژینا این پتانسیل سیاسی را دارد که به گذار دمکراتیک در ایران کمک کند. با بیرون کشیدن خود و دعواها ی ملی از منازعات ساختهگی و تحمیلی و پیشامدرن بخشی از فرایند گذار دمکراتیک در ایران باشید.
ایران در سودا ی خام هزارهها ارشاد “دیگری” به این منجلاب افتاده است، چند صباحی هم به مهربانی شنیدن صدا ی “دیگری” تجربه کنید.