مقالات فیسبوکی

چرا حاکمیت میخواهد موسوی تنها شود؟

مجتبی نجفی

تمام بازوهای تبلیغاتی حاکمیت علیه میرحسین موسوی، زندانی ویژه آیت الله خامنه ای به پا خاسته اند تا انتقاد او را از سرداران بی افتخاری که علیه شهروندان قمه کشی کردند و خون جوانان این کشور را به خاطر یک اعتراض ساده زمین ریختند تخطئه کنند. فشار حاکمیت به فعالان سیاسی برای تبرّی جستن از موسوی افزایش یافته. نهادهای امنیتی میخواهند به زور علیه موسوی اعتراف نه در زندان که اینبار در بیرون از زندان بگیرند. حالا حتما بسیاری در برابر این موج سرکوب مقاومت میکنند اما عده ای به پیشواز میروند.

جوادی یگانه معاون سابق حنایی شهردار تهران نوشت:” آن‌کس که در راه دفاع از #ایران، تمامیت ارضی و منافع ملی آن کشته می‌شود، شهید است و مرگش باافتخار؛ داخل مرزهای ایران باشد یا خارج آن.
پاسخش دادم :” آنکس که شهروندان کشورش را به خاک و خون میکشد نه شهید است نه مرگش با افتخار، فرقی ندارد در داخل مرزهای ایران کشته شود یا خارج از آن.”

نوشته بود :” شما جایی دیده‌اید که کسی علیه کشته‌شدگان آمریکا در جنگ عراق یا ویتنام صحبت کند؟ نقد سیاست‌های جنگ‌ با تحقیر کشته‌شدگان متمایز است”
پاسخش دادم :”شما جایی دیده اید ژنرال آمریکایی قمه به دستان و لات و لوت های شهر را علیه شهروندان معترض کشورش بسیج کند و به آن افتخار کند؟”

من از نسلی هستم که بسیاری از آنان دهه شصت را سیاه میداند و همه به اندازه سهمشان باید مسئولیت بپذیرند. اما در حال حاضر هیچ کس به میزان موسوی در خط مقدم مبارزه علیه ولایت مطلقه فقیه نیست. او بر نقطه راهبردی ایستاده. به قلب قدرت مطلقه زده و سرمایه اش ایمان به عقیده اش است. این دلیل نیست من با موسوی در همه خوانشها هم عقیده باشم. اما در نفی آنچه که امروز او سلطنت طلبی اسلامی مینامد هم آوا هستم.
معتقدم کسی که در خط مقدم است را نباید از پشت با تیر زد. من با حفظ رویکرد انتقادی ام به دهه شصت از رهبران جنبش سبز حمایت میکنم. دلیل زدن موسوی هم مثل روز روشن است. آنها می خواهند بزرگترین مانع موروثی شدن قدرت و انتخاب رهبر پشت درهای بسته را از میان بردارند.

سالها پیش طائب گفته بود برای زدن موسوی اعدام های دهه شصت را برجسته کردیم. طبیعی است این اعدام ها زخم باز و مایه ننگ است اما یک سیاسی باید بداند کجا و چه موقع پرونده ها را باز کند و اسیر بازی نهادهای امنیتی نشود.

حاکمیت بعد از اینکه موسوی سرداران سرکوب را رسوا کرد تلاش میکند با مجبور کردن افراد به موضع گیری او را تنها کند. اینبار شهدای وطن را بهانه کرده اند در حالی که منظور موسوی واضح است:

سرباز وطن نمیتواند شهروند وطن را به خاک و خون بکشد. چه بسیار سردارانی بودند که فداکاری شان را در جنگ هشت ساله حساب کتاب کردند و به شهوت قدرت آنرا آلوده کردند. آن سرداران سرکوب کجا و حاج داودهای کریمی کجا که رنج مبارزه با دشمن را بهانه سرکوب هموطنانشان و چسبیدن به میز قدرت نکردند. سرباز وطن برای من تصویر همین نوجوان کم سن و سالی است که از بخت بد در دوره ای زیست که دفاع از ایران برابر تهاجم دشمن بعثی واجب بود و جانش را در طبق اخلاص گذاشت. چه جانهای شیفته ای که از دست رفتند و امروز بندگان قدرت و ثروت بر سفره شان نشسته و خونشان را ابزار کرده اند.

موسوی به نقطه کانونی ارتجاع زده و دیکتاتوری ام الفساد تاریخ ایران را هدف قرار داده. برای همین دیکتاتوری همه را مستقیم و غیر مستقیم به صف میکند تا روشن ترین نقطه کانونی مقاومت در برابر سلطنت موروثی را از میان بردارد. پس حمایت ما از موسوی حمایت از یک شخص نیست، موافقت با همه خوانشهایش از تاریخ نیست حمایت از گفتمانی است که ایران را در معرض خطر بزرگ میبیند و بر نفی دیکتاتوری به عنوان مادر بحران های ملی اصرار دارد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا