سیاست

چاه استراتژیک

میلاد موسوی

یه اصطلاحی داریم به اسم:چاه استراتژیک

زمانی که شما در چاه بیفتید و منفعت استراتژیک و بلندمدت همه بازیگران در این باشد که شما در چاه باقی بمانید، درآمدن شما از آن چاه، تقریبا محال هست.

عمیق ترین چاه استراتژیک متعلق به کره شمالی است.
چاهی که کره شمالی در آن قراردارد، دربلندمدت به نفع همه(به جز مردم آن کشور) است.
آن چند تا بمب اتم و موشک کره شمالی ، باعث می شود تمام همسایه ها برای امنیتشان به امریکا وابسته باشند و امریکا جای پای محکمی در آن منطقه اقتصادی دنیا داشته باشد.
و تحریمهای فلج کننده امریکا باعث می شود که کره شمالی برای همه نیازهای اولیه به روسیه و چین وابسته باشد؛ و روسیه و چین از کره شمالی در هر مذاکره ای، به عنوان یک تهدید علیه همه منطقه جنوب شرق آسیا استفاده بکنند.

دولتهای ژاپن و کره جنوبی و …. برای ایجاد حمایت و حس اتحاد در افکار عمومی کشور خودشان، از کره شمالی به عنوان یک دشمن ترسناک، تصویرسازی می کنند.
حاکمان کره شمالی هم در رفاه کامل زندگی می کنند و به سرکوب ایدئولوژیک علیه مردم خود ادامه می دهند و از وضعیت فعلی بسیار راضی هستند.
و نیم قرن هست که مردم بدبخت کره شمالی در “چاه” سوء تغذیه و عدم رفاه و عدم آزادی دست و پا میزنند.

ایران هم در چاه مشابهی گرفتار شده.
پرونده هسته ای ایران، شبیه جام جهانی فوتبال، یک دور در کل دنیا مذاکره شده:
تهران، بروکسل، پاریس، ژنو، بن، لندن، مادرید، لیسبون، استانبول، بغداد، مسکو، آلماتی قزاقستان!، مسقط، نیویورک، لوزان، وین و امروز دوحه.

البته هیچگاه این مساله حل نشده ، چون هیچ کس، نیاز خاصی برای حل این مساله ندارد.

امریکا و اسراییل ، با استفاده از این ببر کاغذی، همه کشورهای ریز و درشت منطقه را زیر بلیط خود آورده و متحد کردند.

دولت‌های همسایه برای بسیج افکار عمومی؛ از نعمت وجود این مثلا تهدید، نهایت استفاده را می کنند. ضمنا از منابع مشترک نفتی و گازی، و از دور زدن تحریم ها و … درآمد کسب می کنند.

روسیه و چین هم از اینکه یک کشور در قلب خاورمیانه را مفت به دست آورده اند و تحت حضانت گرفته اند،خوشحالند.

حاکمان ایران هم وضعیت خوبی دارند:
تحریم و تورم … کوچکترین اثری در لایف استایل اشرافی اکثر مسئولان نداشته و همچنان آقازاده ها در اروپا و امریکا مشغول تحصیل و تفریح هستند.
خودشان هم گاهی برای چکاپ و خرید سیسمونی به استانيول و لندن و … سفر می کنند.

در حالی که ذره ای از کیفیت زندگی آنها کم نشده، با راهپیمایی روز فلان و مشارکت چهل درصدی در انتخابات بهمان و… پشت بلندگو داستانهای حماسی مي بافند.
(و البته هر شش ماه یکبار هم به یگان ویژه و … دستور سرکوب اشرار و مزدوران… را می دهند.)

“می گویند در زمان های قدیم، پادشاهی خیلی سخت مریض شده بود، و می گفت حاضرم نصف مملکت را بدهم ولی بتوانم یک بار دیگه بدون درد ادرار کنم.”
سال ۸۸ طبقه متوسط، ایران رو در “ناامیدی کامل” فرو برد و در کمتر از پانزده سال ، امروز طبقه متوسط دچار “ویرانی” شده است.

درک من از اوضاع همین است، به نظرم حاضر هستند نصف مملکت در ناامیدی و فقر غرق شوند، ولی ایده های مشعشع آن‌ها، به عنوان سیاست های راهبردی داخلی و خارجی اجرا بشود و افسار مملکت به دست نامحرم نیفتد.

شما اگر پلیدترین مدیر هم باشید، باز هم عده ای زیردست ساده لوح خواهید داشت که می گویند فلانی مدیر خوبیست ، خودش هم از این وضعیت ناراحت است، اما حرفهاش رو گوش نمی دهند، دور و بری هایش بد هستند.

حکایت زیر را عبید زاکانی چند صد سال پیش برای این گروه گفته:
“در روزگار پيشين صيادى بود؛ هر روز برون آمدى و مرغان را بگرفتى و بكشتى!
روزى سرمايى عظيم بود، به صحرا رفته بود و مرغان را بگرفته بود و پر و بال ايشان را مي كند!
از غايت سرما آب از چشم او مي دويد.
يكى از مرغان گفت: بيچاره مردى حليم است و رحيم دل، بر ما مي گريد.
ديگرى گفت: در گريه چشمش منگر، در فعل دستش نگر…”

بعضی از دوستان اعتراض می کنند که تو خیلی بدبین و تلخ هستی:
زمانی که وسط طوفان، در یک کشتی شکسته گیرافتادید، خوشبین بودن فایده ای ندارد. اتفاقا باید چشمها رو خوب باز کرد و به دنبال راه نجات بود.
من اهل مهاجرت نیستم، ولی نمی توانم هیچ کدام از جوانهایی که از این مملکت رفتند را سرزنش کنم. مهاجرت خیلی سخت است، چون نمی دانی چه میشود، ولی ماندن در ایران سخت تر هست، چون میدانی چه می شود.

قدیمی ها می گفتند آخرت هر حاكمی، شبيه دنياى مردمش هست.
حاکمان ما، فعلا به قیمت از دست رفتن جوانی و آبرو و آرزو و اعتقادات ما، در حال ساخت آرمانشهر خود هستند. ولی شک ندارم بدآخرتی دارند.
چون ما را به چاه انداختند و دنیای ما رو آتش زدند…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا