نه تاریخ و نه بازیگران دیگر، هیچکدام منتظر ما نمیمانند
اکبر کرمی
مغلطه یا فالسی جز و کل یکی از فراگیرترین و عمومیترین خطاهایی است که آدمی و حتا فرهنگها را در خود تنیده است. روایتها ی بسیار متکثری از این مغلطه وجود دارد؛ و کار گاهی آنچنان بیخ پیدا میکند، که این مغلطه به آسانی میتواند بر پیشانی یک فرهنگ بزرگ و اجتماعی زنده هم بنشیند و همه چیز را از اساس معیوب و خراب کند.
واقعیت آن است که «کل» (به عنوان نمونه اصلاحطلبی و اصلاحطلبان) همیشه امری ذهنی و انتزاعی و موقتی است و از ترکیب اجزا حاضر میشود؛ یعنی کل در عالم واقع حضور و وجود ندارند! آنچه واقعی است و میتوان در عالم واقع از آن سراغی گرفت «جز» یا «اجزا» هستند.
(این مغلطه در تاریخ فلسفه به برساختن توهم ذات برای اشیا و کلها ی دیگر رسیده است؛ سرنامی که در تیزی دم نقدها در بهترین حالت به چیزی فراتر از شباهتها ی خانوادهگی نمیرسد.)
یکی از ورژنها ی قدیمی این مغلطه آن است که هر جا کاری خراب میشود میگوید: «اشتباه من(اصلاحطلب) را به پای مکتبم مگذار.»
از آنور ورژن دیگر آن است که میگوید: «همه سروته یک کرباس هستند.»
ورژن دیگری هست که هر جزیی را که در کل نمیپسندد، به آسانی از مجموعه بیرون میگذارد و میگوید: «او اصلاحطلب واقعی نیست.»
در ورژنی دیگر جزیی جای کل گذاشته میشود: «این اصلاحطلبی است.»
ورژنی هست که مشخصات کل را در جز جستوجو میکند یا مشخصات جز را در کل و میگوید: «… از رهبران اصلاحطلبان است، پس…»
شوربختانه این غلطها غالبن و از هر دو سوی پیوستار منتقدان و هواداران به کار گرفته میشود.
اصلاحطلبان و اصلاحطلبی را همانند هر پدیده ی اجتماعی و جریان سیاسی و فرهنگی دیگر نمیتوان و نباید یککاسه و ثابت تلقی کرد. اصلاحطلبان بسیار متکثر اند و دایمن در حال تغییر؛ برخی از همان فردای دوم خرداد هرچند به اصلاحات و آرمانها ی آن وفادار بودند، و ماندند، اما همزمان از برخی از اصلاحطلبان و بسیاری از اقدامات آنها هم انتقاد میکردند. لب کلام این دست از منتقدان آن بود که نباید گذاشت شکاف میان حکومت/دولت و ملت به شکاف میان مردم و اصلاحطلبان تبدیل شود.
به عنوان نمونه کم نبودند اصلاحطلبانی که با بیرون کشیدن اصلاح قانون مطبوعات از دستور کار مجلس ششم، به دستور علی خامنهای مخالفت کرده و تن دادن به آن سنت تباه و سیاه را (که بعدن به حکم حکومتی معروف شد) آغاز پایان اصلاحطلبی تلقی کردند.
اما اصلاحطلبانی هم هستند که به دلایل گونان هر چهقدر شورای نگهبان نظام/نظامیان حاکم صافیها ی خود را تنگتر کرده است، آنها هم لاغرتر شدهاند!
پیش از دوم خرداد شکاف میان مردم و حاکمان جمهوری اسلامی بسیار عمیق شده بود، اما این شکاف هنوز به تمامی و در همه ی لایهها به شکاف میان مردم و جمهوری اسلامی دگردیسی پیدا نکرده بود. به زبان دیگر اصلاحطلبان با پیشنهاد محمد خاتمی و برنامهها ی او ورژن تازهای از جمهوری اسلامی و کارگزاران جدید آن را به نمایش گذاشتند؛ نمایشی که شوربختانه گرفتار همان بلایی شد که جمهوری اسلامی را مبتلا کرده بود. یعنی مسافران و حاملان و منادیان و مشتریان منتقد خود را آرام آرام پیاده کرد! در ایستگاه ۱۴۰۰ تنها کسانی مانده بودند، که هنوز هم میتوانستند خود را لاغرتر کنند و در رقابتی از پیشباخته به آیتالله قتلعام برسند.
نه اینکه بخواهم گرفتار مغلطه ی جز و کل بشوم و در اصلاحطلبی این جماعت تردید کنم؛ اما اصلاحطلبی این گروه هم همانند سرنام جمهوری اسلامی است که به آسانی به مدعیان امروز جمهوری اسلامی نمیچسبد!
حتا نمیخواهم بگویم این ادعا تنها در مورد اصلاحطلبان صادق است؛ چه، دیگر کلها و تیمها هم به طور دایم هم بازیگران خود را و هم اهداف و تعاریف خود را تازه میکنند! و اساسن راه دیگری قابل تصور نیست!(حتا گاهی گروهها در جهت فریب مشتری از تغییر نامها هم نمیگذرند! )
جریانها ی اجتماعی نه به آسانی تولید میشوند و نه به آسانی میتوان آنها را نابود کرد؛ جریانها اجتماعی و سیاسی در اجتماعات توسعهیافته هم میآموزند و هم امکانات آن را دارند که از شر این بازیها ی زبانی بگذرند و خود، اهداف، تعاریف، نمایندهگان و بازیگران(و البته هواداران)خود را تازه کنند.
(خبر بد آن که) همیشه امکان فریب مشتری هست؛ هرچه قدر توسعهنافتهتر این ضریب بیشتر! اما (خبر خوب هم هست) برای همیشه، همه ی مشتریها را نمیتوان فریب داد.
اگر ایرانی آزاد و آباد میخواهیم همه باید تغییر کنیم؛ هم اصلاحطلبان باید تغییر کنند و هم براندازان و محافظهکاران؛ هیچ کس نباید (و نمیتواند) مجموعهها ی بزرگ را در قد و مقامت خود کوچک کند؛ نادانها البته همیشه فکر میکنند، آنها از بقیه زرنگتر و فرزانهتر هستند و به تکرار تاریخ خطر میکنند. آنها به گزینش مردم و خواست آنها تن نمیدهند و آرام آرام با تعادلات دمکراتیک بیگانه میشوند. استدلال اصلی آنها همیشه آن است که مردم نمیفهمند! اما در واقع آنها هستند که نمیفهمندند؛ چه، بیرون
از تعادلات دمکراتیک هیچ معیاری برای فهم نمیماند.
آنها همیشه با ورژنی غیردمکراتیک از گزینش، تشخیص مصحلت، نظارت، امر به معروف و نهی از منکر…. نادانیها ی پیشینیان خود را تکرار میکنند.
اگر میخواهیم ایران تغییر کند باید همه ی برای تغییر آماده شویم. نه تاریخ و نه بازیگران دیگر، هیچکدام منتظر ما نمیمانند.