ناکامان
مرتضی ملک محمدی

هر عصر و دوران سیاسی معین ، ویژگیهای فکری و فرهنگی و احوالات خود را می پرورد و رواج می دهد . مثلا در دوران رکود و خمودگی سیاسی ، فرهنگ محافظه کاری و سیاست زدگی مسلط می شود، در دوره های احیا و اغاز بیداری سلوک اصلاح طلبی و میانه روی رونق پیدا می کند ، و در دوران انقلابی ، روحیات و سیاست رادیکال میدان دار می شود.
از آموزشهای خوب قدیمی یکی این درس بود که می گفت ، تئوری خاکستری است به جاری سبز زندگی نگاه کن. جامعه ایران چند سالی است که از عصر احیا بیرون امده و به دوران انقلابی پا گذاشته است ، دوران سبز جاری زندگی .کار خود انگیخته این سبز جاری زندگی این است که بی ملاحظه و خود سرانه تمامی تئوری های خاکستری و میراث بد و مزاحم عصر محافظه کاری و دوران احیا را از سر راه خود جاروب می کند و با اقتدار اصول و اسلوب خود را به کرسی می نشاند
یادتان می اید نویسندگان عصر اصلاحات ، چقدر زحمت کشیدند و تئوری پرداختند تا مستدل کنند که بعلت ساختار چند بعدی نظام اسلامی ، در ایران انقلاب ناممکن است؟ یا چقدر از محافل محافظه کار سنتی و حتا چپ اپوزسیون می شنیدیم که ، حجاب مساله اصلی زنان ایران نیست ، حجاب موضوع لوکس گروه خاصی از زنان و قشر پولدارها و خوش باش ها ست و نباید آنرا عمده کرد . از همین جنس نظریه پردازان عصر رکود ، تبلیغ می کردند ، زهر نئولیبرالیسم جوانان ما را غیر سیاسی کرده و با ترویج بیخیالی و ابتذال فرهنگی مانع اعتراض نسل جدید شده است. از همین جنس تبلیغات دامن زدن به ترس تجزیه کشور و بر حذر داشتن مردم از روشهای اعتراض خیابانی بود و خیلی ها از همه نحله های اپوزسیون از ترس نبود رهبری و الترناتیو هر روز در گوشهای یک بدیل جدید روی میز جامعه می گذاشتند که البته خریداری نداشت.
اما جاری سبز زندگی همه این تئوری های خاکستری را از سر راه خود روبید و به جای روحیه محافظه کار و ترس خورده نیروی امید و خلاقیت و ابتکار را نشانده است. به چشم زدنی هزاران جوان پا به میدان نهاده اند و از میانشان صدها محفل و کانون رهبری جوانه زده و گل داده است . ظهور چهره های مردمی و محبوب در داخل و خارج کشور گل امید را بر خاکستر نگرانی های نسل محافظه کار کاشته است. همین یک گام جهش آسا نشان می دهد جنبش از دست یافتن به یک رهبری جوان ، چابک و مطابق سلیقه نسل انقلاب چندان دور نیست . شوق و شوری که اطراف محفل حامد اسماعیلیون و شخصیت های مدنی در گرفته است امادگی و امکان نیرومند برامد و تولد یک رهبری را نشان می دهد.
و درست در همین نقطه کلیدی ظهور رهبری جدید و جوان رقبای پیر و محافظه کار در امر رهبری براشفته اند و چشم دیدن رقیب سیاسی را ندارند . انهایی که خود را رهبر می پنداشتند یا برای تعبیه یک رهبر رسانه ها راه انداختند و سالها پول خرج کردند .ولی حالا همه سرمایه های خود را از دست رفته می بینند . نمونه اقای شهرام همایون را می بینیم که چنان از ورشکستگی گروه خود و موفقیت و محبوبیت حامد اسماعیلیون شوکه شده که به هذیان گویی افتاده و او را نتیجه یک توطئه حساب شده و طولانی عربستان و تلویزیون ایران اینترناشنال معرفی می کند . او که از فهم معجزات عصر انقلاب عاجز است حیرت زده از مخاطبان خود سوال میکند ،( چه اتفاقی افتاده ، پس رهبران ما کجایند ، پس شاهزاده چرا نیست . این کجا رفت ان کجا رفت ، فرش گرد چی شد ؟ . این حامد ناگهان از کجا امد ) و خودش به شکل مضحکی پاسخ این معما را در توطئه تلویزیون ایران اینتر ناشنال می جوید . یعنی درست همان روایت حکومت و مشاوران امنیتی رژیم را تکرار می کند . حرف او با حرف نظام مو نمی زند وقتی می گوید: این برنامه از سالها پیش ریخته شد برای امروز که جنبش ما را به زیر رهبری عربها ببرند.
البته در این تنگ نظری خفه کننده و دشمنی با ایران اینترناشنال بعنوان ابزار رهبر ی سازی ، شهرام همایون و امثال او تنها نیستند و صدا های مشابهی از ناحیه برخی چپها هم شنیده می شود. که در همین هیاهو خواهان تحریم همه بلند گوهای( ارتجاع جهانی ) شده اند. جالب نیست ؟ درست در شرایطی که نظام تبهکار اینترنت مردم را قطع کرده تا در سکوت و بی خبری انقلاب را سرکوب کند و مردم متقابلاً از (ارتجاع جهانی ) تقاضا می کنند استارلینگ را هر چه سریعتر راه بیندازند، ناله ای از گوشه فراموش شده چپ بگوش میرسد ،که صدای این ارتجاع جهانی را ببندید؟
دوستی نوشته بود ، این اعتراضات اپوزسیونی انعکاس ناکامی افراد یا گروه هایی است که خود را رهبر می پنداشند و حالا می بینند هیجی نیستند. اینها چشم دیدن تلاشهای جوانان را که به انها بی اعتنا هستند ندارند، بنابراین دنبال بهانه می گردند ، و در عمل کارشکنی پیشه کرده اند ، با بند کردن به رسانه ها ، یا بزرگ کردن مساله پرچم . گاهی به کسانی که از آنان در این زمینه موفقترند انگ داشتن سودای رهبری میزنند و زمانی به درون تاریخ و شاهنامه نقب میزنند تا برای جنبش «نماد و هویتی» کسب کنند. غافل از ان که رهبر اصلی این جنبش، دختریست که با شادی برای خواندن بدنبال «همصدایی خوب» میگردد . مرد جوانی است که بدنبال ساختن ترانهای که اشک در چشم همه می نشاند، دستگیر میشود و زن قهرمانیست که چالشهایش نادیده میمانند اما دیده شدن مویش تمسخر نظام محسوب میشود …
واقعیت این است که تا انها به دغدغه رقابت رهبری و نام و نماد و پرچم مشغولند، این نسل هویت و نمادهای خود را خلق کردهاند. آنان سرودشان «برای»، پرچمشان «موهای افشانی» است که به اهتزار در آمده و شعارشان «زن-زندگی-ازادیست»….