صدام، علی شیمیایی و صحاف در یک قاب: علی خامنه ای!
احمد پورمندی

علی خامنه ای بعد از سیزده روز طوفانی، سرانجام مجبور شد که حرف بزند تا شاید به اردوی منهزم حامیان ولایت امیدی بدهد و نظام رو به فروپاشی ولایت فقيه را دمی دیگر سر پا نگه دارد.
او در این برآمد، مرز های وقاحت را بار دیگر جا به جا کرد تا رکورد های پیشین او، همچنان دست نایافتی باقی بمانند.
در رجز خوانی های پوچ و نسبت دادن جنبش عظيم جوانان کشور به آمریکا، اسراییل و عربستان، هیچ کم نگذاشت و در قامتی برتر از صدام حسین ظاهر شد.
در دفاع از سرکوب کردستان و گلوله باران اردوگاه های احزاب کردی در مرزهای اقليم كردستان، در قامت علی شیمایی، جانور مسول بمباران شیمایی حلبچه ظاهر شد و نشان داد که تجاور به تمامیت ارضی و حق حاکمیت مردم عراق و کشتار ساکنان اردوگاه ها، به فرمان او صورت گرفته است.
وقاحت خامنه ای در برخورد با مردم بلوچستان، اوج تازه ای گرفت. خامنه ای مسولیت صدور فرمان به خون کشیدن اعتراضات حق طلبانه زاهدن ، با شلیک تیر مستقيم به مغز و قلب نمازگزاران را به گردن گرفت و مدعی شد که این مردم را هم اسراییل و عربستان به خیابان آورده اند.
خامنه ای ذره ای حقانیت برای جنبش «زن، زندگی، آزدای» قایل نشد. بار دیگر پای دولت های خارجی را به میان کشید و با دریدگی همیشگی، ، خود را به جای مردم نشاند و فرمان سرکوب صادر کرد.
جلاد ایران، جز اظهار فریب کارانه دل سوزي، حتی حاضر نشد نام مهسا امینی را بر زبان بیاورد و با خانواده او اظهار همدردی کند. در عوض به توجیه عملکرد گشت ارشاد و دستگاه پوسیده قضایی خود پرداخت.
فرمانده درمانده، شخصت های سیاسی درون نظام و اصلاح طلبان را تهدید کرد که اظهار همدردی با مردم کف خیابان را پس بگیرند و در پاسخ به موج بزرگ همراهی و همدردی چهره های ورزشی و هنری، چون دیگر اتهامی در انبانش نداشت، آنها را بی اهمیت دانست. او در عین حال با اشاره به پرستو هایی که سازمان اطلاعات سپاه به تظاهرات حکومتی می کشاند، مدعی شد که زنان شل حجاب هم حامی ولایت او هستند!
برای او پرستوهای بی نوایی که به اجبار و برای اندکی پول، عکس خامنه ای را بدست می گیرند، مهم تر از همه شخصت های نامدار ورزشی و هنري هستند!
سرانجام، سمفونی وقاحت مقام ولایت، با این اظهارات که جوانان معترض، قران و مسجد آتش زده اند و حجاب از سر زن های محجبه بر کشیده اند، به اوج رسید. خامنه ای در این فراز از سخنانش، رکورد سعید الصحاف، وزير اطلاعات صدام در دروغپردازی را شکست و همزمان اوج ورشکستگی گفتمان ولایی را به نمايش گذاشت.
سخنرانی امروز خامنه ای، مانیفست سرکوب از زبان یک فرمانده درمانده و بی آینده بود. مانیفستی که مثل برف در مقابل آفتاب، در اندک زمانی ذوب خواهد شد تا سر درگمی در همه رده های حکومتی ادامه یابد و حکومت با شتاب بیشتری به سمت فروپاشی برود.
خامنه ای شانس آشتی با مردم را بار دیگر سوزاند و نشان داد که شعار های کف خیابان و بویژه شعارهای همگانی «جمهوری اسلامی نمی خواهیم» و «مرگ بر دیکتاتور!» از مشروعیت و حقانیت کامل برخوردارند.