شجاعت ایستادهگی را عشق است!
اکبر کرمی

تردید نیست که جمهوری اسلامی پشت استوری جدید الناز رکابی ایستاده است؛ نشان به آن نشان که داستان آنها همانند داستانها ی پیشین که برای قتل مهسا، سارینا، نیکا و … طراحی کردهاند، چنان احمقانه است که کدو هم خندهاش میگیرد.
اصلن داستان جمهوری اسلامی و همه ی مردان کوچک و بزرگ آن چنان مضحک و کمیک است که هر داستان مضحک دیگری را بیمعنا میکند!
یکم. زمانی که حسینعلی منتظری هنوز در بازداشت خانهگی بود، و فشارها ی سهمگینی را تحمل میکرد، در دیداری که گفتوگو به بازجویی و زندانها و بازداشتگاهها ی جمهوری اسلامی ایران رسید به ما گفت: لقمه ای بردارید که بتوانید ببلعید و بگوارید.
(این توصیه از یک زندانی سیاسی پیش و پس از انقلاب همانند چراغی هم دوران پیش از بازداشت و هم دوران بازداشت مرا در اطلاعات سپاه روشن کرد؛ یعنی وقتی چشمها یام را سربازان گمنام امام زمان بسته بودند، چراغ حسینعلی مرا راهنما بود. و من آرزو ی اعتراف بر علیه خودم و دوستانم را چون داغی بر دل علی خامنهای و سربازان او گذاشتم.)
دوم. نمیخواهماز کاری که الناز رکابی کرد، معنازدایی کنم، یا حتا نمیخواهم با انگشتگذاشتن بر تسلیم او زیر فشار، شجاعت نخستین او را کم؛ با این همه شجاعت ایستادهگی و تسلیمناپذیری را عشق است.
سوم. تسلیم شدن در برابر بازجوها و سپاه سیاه استبداد از قانون همه یا هیچ پیروی می کند؛ شوربختانه تمام کسانی که تسلیم بازجوها ی خود شدهاند، اگر پس از زندان، بازجویی و تسلیم نتوانسته یا نخواستهاند از ایران خارج شوند، چرخشها ی معنادار و بویناکی داشتهاند. نامها و مثالهای بسیاری هست، که حتا گمان همکاری با اطلاعات را تقویت میکند؛ اما گفتن و تکرار آن را اکنون مناسب و پسندیده نمیدانم.
چهارم. شوربختانه بسامد این دست رفتارها در جمهوری اسلامی چنان بالا بوده است که مردم هم حساسیت خود را به موضوع از دست دادهاند و نه تنها ستایش شهامت و ایستادهگی چندان مورد توجه نیست، که گاهی به کسانی که تسلیم شدهاند، اسم و رسم هم دادهاند.