سوختن برای ساختن
مجتبی نجفی
امروز ورزشگاه آزادی زنانه شد و یاد همه آنانکه برای حق تماشای فوتبال هزینه دادند زنده شد. سرآمد آنها سحر خدایاری همان ” دختر آبی” است که سوخت تا بر خاکستر بدنش حق زن ایرانی را بستاند. و این سوختن نشان میدهد مسیر دموکراسی ایرانی چه دشوار و صعب العبور است.
شاید روزی، نسل های آینده از این حجم هزینه، از این جنون حاکمیّت در تضعیف حقوق مردم شگفت زده شوند اما مبارزه با دولت، هیولای خودسری که در نبود نظارت مستمر و فشار بیرونی میل به استیلا دارد بی هزینه نیست. سحر خدایاری و بسیاری دیگر در زنجیره کسانی بودند که برای نسلهای امروز و فردا تاوان دادند.
شاید روزی بسیاری نامی از کسانی که برای آبادی این سرزمین سوختند تا بسازند را به خاطر نیاورد اما مهم مسیری است که در حال پیموده شدن است و این از تصادف است که سحر خدایاری در برهه ای از تاریخ قرار گرفت که سرنوشتش، سوختن برای ساختن بود.
این سیل تغییر تاریخی دارد، سر ایستادن ندارد. مهم نیست که فیفا فشار آورده و اجبار کرده مهم این است صدای زن ایرانی برای استیفای حقوق خود در آسمان ایران و جهان پیچیده و این صدا آنقدر کَر کننده است که نه گشت ارشاد نه حبس و زندان نه محدودیت های رنگارنگ توانایی نابودی اش را ندارد.
امروز پانصد نفر بر سکوها نشستند روزی دیگر پنجاه هزار نفر. دیر و زود دارد سوخت و سوز ندارد. ورزشگاه آزادی و همه مظاهر عرصه عمومی از آن مردم است و هر حکومتی که در برابر این تکثّر مردمی بایستد محکوم به شکست است. به خاطر همین جنون در تقابل است که استبداد دینی در وضعیت هزیمت است و جامعه متنوع ایرانی در وضعیت فشار و مقاومت.