سیاست

سر برتافتن انقلاب از داوری!

Untitled11

علی شمایلی

هر آنچه که تا پیش از این انقلاب کلاسیک نامیده می شد، هرگز نه یک گزینشی برآمده از اندیشه ورزی و سبک و سنگین کردن، که از بیخ و بن تن سپردن به یگانه شیوه ی پیش آمده، بخاطر چیرگی نیروهای سهمگین اجتماعی بر کسان و تان اندیشه و گزینش شان بود، انقلاب برآیند بر هم آمدن و برهم کنشی نیروهای نافرمان اجتماعی رودرو و پاتواره (متضاد) است.

امروز داوری در باره انقلاب ها بر بنیان اندیشه ها و یافته های روشنفکران بوده است که شوربختانه خود فریفته به یافته ها و اندیشه های شامورتی بازان اهل تجارت بوده اند و یا بیم ناک جامعه ای هستند سخت ناشناخته آنگاه که در انقلاب چون سیل به حرکت درآمده باشد. چنین داوری بسیار آشکار و بسیار پیگر با هر گونه انقلابی از سر ستیزه برآمده اند، چون آن را سرچشمه همه گرفتاریها و آسیب های پسین دانسته اند.

این داوری ها در واکاوی انقلاب زمان های کوتاه سه، چهار دهه را در نظر داشته و بیشتر از تغییر گفته اند تا تحولی در درازای قرن ها. در چنین نگاه تنگ نظرانه و تنگ دامنه تنها زیر و رو شدن ساختارها، سرخ شدن سنگ فرش خیابان و کف زندان ها از خون، پرسه زدن گسترده و پیاپی عفریت مرگ و از میان رفتن سامان جامعه را یگانه دست آوردهای انقلاب دیده اند و بسیار اندک بر زیر و رو شدن ذهن ها و اندیشه ها، بدگمانی های نقادانه ی دامن گستر به ارزش ها، تاختن بر شیوه های فهم و پرسش های بنیادین هستی شناختی که برآمده از انقلاب است، درنگیده اند.

انقلاب نه یگ گزینش بلکه رانده شدن مردمی به راهی به دست سهگین ترین و ناشناخته ترین نیروهای اجتماعی است. برای انقلاب های کلاسیک پیشین، نتیجه و دست آورد آنها جایگاه ارجمند و یگانه ای دارد و اصولا هیچ تعریفی از انقلاب بی پرداختن به نتیجه ی آن، ارزش علمی ندارد.

انقلاب واکاوی و داوری پیشین از خود را برنمی تابد و تنها زمانی بر صندلی واکاوی بی هیچ امکان شناختی می نشیند و رخصت تحلیل و داوری می دهد که به فرجام خود که ویرانی سامان پیشین و شکل گیری سامان پسین است، رسیده باشد. دشواری بزرگ و ناهمسازوارگی (پاردوکس) انقلاب این است که تا روی ندهد، نمی توان فهمید چیست و چه دسته گلی را به آب داده است! انقلاب یک گزینش نیست پس داوری در باره آن و نقادی در باره مردمانی که انقلابی را به فرجام رسانیده اند خیره سرانه و ابلهانه است.

انقلاب در یک بازه زمانی بلند، بر داوری های کسان بسیاری -که ترسویان هم از آنان هستند- مهر پریشان گویی انسان های عجول و ترسان را می کوبد. انقلاب برون ریزی شگفت و هولناک همه کینه ها و خشم ها و برهم کنشی و برآیند همه آنان است، سیلی است که در آغاز ویرانی آورده ولی سرزمین را رونق و توان می بخشد، همه ساختارها و سامان بیرونی پیشین را فروانداخته ولی ذهن و اندیشه و نهاد آدمی را را هم برای تحول زیر و رو می کند، و پس از چند نسل انسان و جامعه ای در ترازی دیگرگون می آفریند.

حرکت تاریخ نباشد مگر به جنگ؛ جنگی که قهرمانان آن قدرت ها هستند و مردمان یا قربانیان شوربخت، بی قدر و گمنام، یا در بهترین حالت تماشاگر بی نام و بی ارج تاریخ.

در انقلاب این مردمان قربانی یا تماشگر فرصت آن دارند که به نقش نخستین نمایش خونین تاریخ بدل شوند، و با دلیری، نام خویش را در سینه فراموشکار تاریخ حک کنند. باژگونه هر آنچه که نا کنون در باره انقلاب ها گفته اند، انقلاب شتابناکی مردمان نیست، بلکه انتظار بردبارانه رویش تخم های افکنده به دست انقلاب است که در پس چند دهه و ورای عمر یک یا چند نسل جوانه می زند، رویشی که اندیشه ها را به بازاندیشی در باره هر چیزی فرامی خواند.

باژگونه نامی که بر انقلاب ها نهاده اند، آن نه انقلابی راستین بلکه دیگر شدگی در ترازهای رویین جامعه بود؛ برای نمونه در انقلاب 1357 ایران، رفتن شاه و آمدن شیخ، دیگر شدن تاج به عمامه، ولایت به جای سلطنت، انقلاب نام گرفت، ولی در نگرش من انقلابی کنونی ایران آشکارگی انقلاب های زیر پوستی و نهان پیشین مردم در باورها و نگرش های بنیادین است، که این خویش را به روشنی در خیابان و کوی و برزن با فریاد و بانگی بلند، آشکار می کند. صد البته که این تحول و انقلاب بنیادین ریشه در انقلاب رویین 1357 دارد .

انقلاب ایرانیان در 1401، انقلاب نوین و یگانه است که هنوز باید برای شناخت آن شکیبا بود و چشم به آینده دوخت. این انقلاب با شعارها، شیوه ها و راهبردهای خود، نوید انقلابی سخت نابیکسان با دیگر انقلاب ها می دهد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا