سرنویسی بر آسیبشناسی توزیع قدرت در ایران
(توضیحاتی معصومانه بر موروثی شدن قدرت در ایران)
اکبر کرمی
آیا در جمهوری اسلامی، توضیح معصومانهای برای انتقال قدرت از پدر به پسر وجود دارد؟ توضیحات معصومانه(1) چیستند؟ و از کجا میآیند؟
در فرهنگ انگلوساکسون و دادگاهها ی لیبرال توضیحات معصومانه اهمیت بسیار دارد. چه، چنین توضیحاتی در یک دادگاه بیطرف و منصف که هیات ژوری قرار است بر سرنوشت یک متهم داوری کند، و تکلیف او را بهگونهای که هیچ تردید معقولی در آن نباشد، رقم بزند، حیاتی است. به زبان دیگر، در این دادگاهها اگر متهم یا وکلای او بتوانند توضیحی معصومانه بر رفتار متهم بیاورند، کل اتهام را داغان ودود میکنند. زیرا توضیح معصومانه میتواند یکی از بنیادها ی جرم، یعنی نیت مجرمانه را فشل و فروبریزد. وقتی توضیح معصومانهای برای یک رفتار وجود دارد، یعنی ژوریها نمیتوانند متهم را با قاطعیتی معقول محکوم و مجرم بشناسند.
توضیح معصومانه برای رخدادها ی سیاسی به معنا ی توضیح قانونی، عقلانی یا حتا توضیح معقول نیست! چه هم توضیح قانونی و عقلانی و هم توضیح معقول و مقبول در جامعهای همانند ایران که در خم مدنیت جدید مانده است، برآمد لخت توازن قوا است! یعنی اگر توازن قوا ایجاب کند، هرچه پیش آید، برای مگسان دور شیرینی قدرت (و پس از آن مردم) خوش خواهد آمد! و برآمد آن چرخشها ی لازم قانونی، دینی و حتا عقلانی است که حاکم و فرایند “غلبه” را سفیدشویی و توجیه میکند. (الگویی که در تاریخ ایران و اسلام به فراوانی و به شکل چیره دیده میشود).
توضیح معصومانه ی یک رخداد سیاسی همزمان فاصله گرفتن از انگارهها ی نیرنگ و توضیحات ساختهگی است. توضیحات ساختهگی در پی دفاع از قدرت حاکم و حاکم قدرتمند به هر شکل ممکن هستند؛ آنها توازن قوا را با چرخشها ی کلامی، قانونی و حتا الهیاتی عقلانی، معقول، مقبول، قانونی و دینی میکنند، تا فرآیند غلبه را الهی یا فراتاریخی و ضرورت تاریخ جا بزنند!
انگارهها ی نیرنگ اما در جهتی کاملن مخالف ایستادهاند و غالبن قدرت و حاکم و بازیگران اصلی را بازیچه ی چیزی فراتر، فربهتر و پنهان میدانند؛ چیزی که نخ تسبیح همه ی رخدادها و بازیگران صحنه را در دست دارد و هیچ چیز هرچند عجیب، خارج از قاعده و نمایشنامه نیست. در این انگارهها توضیح معصومانه در اساس جایگاهی ندارد و انکار میشود تا جا برای توضیحات ساده وجاویدان و همیشهگی باز شود. ذهن آغشته به انگاره ی نیرنگ، بیحوصله و همهچیزدادن است. او نه نیازی به شواهد تازه دارد و نه شواهد قدیمی را آنچنان که هستند درک میکند! او همیشه در حال گلچین کردن شواهد دلخواه است، تا به صورت پیشینی توضیحی بر همه ی رخدادها ی پسینی داشته باشد! در انگارهها ی رنگارنگ نیرنگ از آنجا که رخدادها پس از وقوع در تحلیلها و داستانها و در جا ی مناسب خود قرار میگیرند، هیچ چیز عجیبی در زنجیره ی رخدادها دیده نمیشود. در نتیجه توضیح معصومانه اساسن لازم نیست. داستانها ی داییجانناپلیونی چون پایهها ی محکمی در شواهد ندارند، همیشه آنقدر انعطاف دارند که با هر رخداد جدیدی (هرچند بیرون از دایره ی پیشبینیها) هماهنگ شوند. در این الگو هم توضیحات و هم شواهد به آسانی میچرخند تا هر چرخشی را در داستان و پایان آن جبران کنند.
انگارهها ی نیرنگ نوعی شهیدبازی یا سوگواری برای خود (خودسوگواری، خودشهیدپنداری) هستند! انگارهپرداز با بیرون گذاشتن خود، باورها و داوریها و قهرمانان خود (و ما) از همه ی رخدادها به جای آسیبشناسی و جستوجو ی نقش و کوتاهی خود، به توهمها ی خود حمله میکند. انگارهپرداز نیرنگ همان دونکیشوت معروف است که سروانتس آن را جاودانه کرده است؛ زیرا او به جا ی توضیحات معصومانه که از هر موقعیتی به موقعیت دیگر گوناگون است؛ و همیشه در جایی به خود او میرسد؛ به توضیحات جاودانه چسبیده است که همیشه او را بیرون از معادله میگذارد.
توضیح معصومانه رخدادها ی جدید را برآمد موقعیتها ی پیشینی میداند که در نبود خلاقیت کارآمد بازیگران و کنشگری مناسب آنها به نتایجی پیشبینیپذیر میرسند. توضیح معصومانه دو پیشفرض بنیادین دارد.
یکم. رخدادها ی نادلخواه غالبن و قالبن برآمد خطاها ی ما هستند. (و حتا رخدادها ی دلخواه هم گاهی به خطاها ی ما میرسند که شانس یا بخت نامیده میشوند.)
دوم. آنکه حاکم یا محکوم است محدود به داناییها و تواناییها ی خود (امکانات) است و از خطا در امان نیست.
با این سرنویس توضیح معصومانه توضیحی است که نشان میدهد چرا این خطاها ی سیاسی رقم خوردهاند؟ ریشهها و بنیادها ی این خطاها در اعماق تاریخ، سنت، فرهنگ و حتا زبان کجا هستند؟ و چرا؟ توضیحات معصومانه توضیحاتی بر نتایج دیرآیند انتخابها ی ما هستند، که به طور چیره از محاسبات و برآوردها ی ما میگریزند. (توسعه در این معنا دانایی و توانایی و امکانات برآورد و تخمین منافع دیرآیندتر است. توسعه گسترش چشمانداز ما از آینده است.) توضیح معصومانه در مورد توزیع قدرت در ایران، میخواهد نشان دهد چرا ایرانیان (همانند مردمان دیگر در منطقه) در درک قدرت و توزیع پایدار آن درمانده و ناتوان هستند و ناگزیر از بحرانی به بحرانی دیگر میگریزند.
توضیحات معصومانه به براهین پایه همانند برهان لطف (که برهان برهانها در ایران و سنت ایرانیاسلامی است) میرسند(2) و میتوانند نشان دهند که چرا در بستر این برهانها و الزامات و برآمدها ی آنها نشستن پسر در جا ی پدر امری ناگزیر و انتخابی ناگریز است. در حضور قاطع این دست برهانها، در اساس امکانی برای زاده شدن انسان جدید و انسانشناسی جدید نیست! توزیع پایدار قدرت برآمد و میوه ی انسانشناسی جدید است و به مرگ خدا میرسد. فرهنگ و سنتی که با خدا زاده شده است و در خدا نفس میکشد، چشماندازی برای توزیع قدرت و پایداریدن آن ندارد.
اگر در سنت درجا بزنیم، حتا اگر امروز این اتفاق نیفتد، فردا خواهد افتاد و پسر جا ی پدر خواهد نشست.(3) زیرا برهان لطف پاسخی اساسی برای توزیع پایدار قدرت ندارد! توزیع قدرت و گذار از ناپایداریها ی آن در برهان لطف بیپاسخ مانده است! زیرا انسان قدیم و انسانشناسی قدیمی در اساس درکی از توزیع قدرت نداشت. در نتیجه توازن قوا و غلبه ی سیاسی همیشه تنها راه غلبه بر ناپایداری سیستم است.
اگر دمکراسی و حقوق بشر در جهانها ی جدید به توزیع پایدار قدرت رسیدهاند، از آن روست که در دمکراسیها ی محدود به حقوق بشر ریشه ی برهان لطف زده شده است؛ و آدم خطاکار و خطاکاری آدمی به رسمیتشناخته شده است. با تولد این انسانشناسی است که آزمون و خطا میتواند به جا ی لطف دیگری بزرگ به نجات آدمی برسد. توزیع قدرت در این انسانشناسی جدید توزیع خدایگانی و بزرگی است. توزیع قدرت ادامه و شکلی دیگر از حق خطاکردن و حق خدایگانی کردن است. در غیبت دمکراسی و حقوق بشر توزیع قدرت و پایداریدن ساختارها و گذار دمکراتیک و آسان و کمهزینه ی قدرت ناممکن است. در غیبت دمکراسی و حقوق بشر، هر تلاشی برای انتقال قدرت در نهایت تکاپویی برای فرار از خلا قدرت خواهد بود.(4) در غیبت دمکراسی و حقوق بشر در اساس ما با سلطه روبهرو هستیم و نه قدرت! حق بنیادین، حق خطاکردن است که تنها با عبور از براهین گونهگونه ی لطف تصورپذیر و ممکن میگردد.
من از جمله ی کسانی هستم که سالها بر نشستن مجتبا بر تخت و چشم داشتن او بر بخت گفته و نوشتهام.(5) و برای این پیشبینی خود توضیح معصومانهای دارم. همه چیز به درک متفاوت علی خامنهای از روحالله خمینی در برساخته ی ولایت مطلقه ی فقیه باز میگردد. خمینی همچنان که در سال ۱۳۸۸ در سرنام «اسلام سیاسی و انگاره ی ولایت مطلقه ی فقیه»(6) نشان دادهام ولایت مطلقه ی فقیه را ادامه ی ولایت رسوالله میدانست و ولی فقیه را در مرتبهای مینشاند که میتوانست به جا ی حفظ اسلام به حفظ نظام بیاندیشد. او در پهنه ی فقه شیعه نوآوری داشت و میتوانست اسلامسیاسی را وارد جهان تازه و مناسبات آن کند. این چرخش فقهی در میان مسلمانان تازه و عجیب بود. چرخشی که اگر در شرایط مناسب قرار میگرفت و به لوازم منطقی خود تن میداد، میتوانست در جایی احتمالن به نوعی نظام مشروطه و نهایتن به حکومتی همانند پادشاهی لیبرال دمکرات برسد.
اما خامنهای هم با این خوانش از ولیفقه مخالف بود و هم از درک لوازم آن و مناسبات تازه در جهانها ی جدید. او پیش از مرگ خمینی مخالف این خوانش بود (دستکم آن را نمیفهمدید) و پس از مرگ خمینی آن خوانش و الزامات آن را گامبهگام تخریب و تحلیل داد و به حفظ اسلام بازگشت! در سال ۱۳۹۰ من در سرنام «نظام، حفظ نظام و اهمیت آن در تاریخ معاصر ما»(7) این چرخش را توضیح دادهام؛ علی خامنهای اسلام و درنتیجه خود را فراتر از نظام میداند، در نتیجه امکانی برای رشد، توسعه و خودبسندهگی نظام جمهوری اسلامی نمیگذاشت و نهگذاشت! موروثی کردن ولایت فقیه هم آسانترین و هم مطمینترین راه و ابزار ادامه ی این خطا ی شناختی و فقهی است. او دیکتاتوری است که به هیچکس اعتماد ندارد؛ بیاعتمادی عمیق او به دیگری، احتمالن برآمد کودکی بسیار دشوار او (و پدری است که کنترلگری و وسواس “دشمن” را در جان او کاشته) است! هرچه که بود و هست او نمیتواند به هیچ کس بیشتر از خود (که ادامه ی یک دیگری بزرگ است) اعتماد داشته باشد.
در این چشمانداز ولیفقیه سوم باید ادامه ی ولیفقیه دوم باشد. اگر همه چیز آنچنان که علی خامنهای طراحی کرده است، پیش برود مجتبا تنها گزینه ی ممکن برای خامنهای است، تا حفظ اسلام که چیزی غیر از حفظ تصویر او از خود، جمهوری اسلامی و خوانش خامنهای از اسلام و جمهوری اسلامی نیست، ادامه پیدا کند.
توضیح معصومانه ی نشستن مجتبا خامنهای جا ی علی خامنهای همان توضیحی است که میتواند در لایههای از مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی بازگشت به سلطنت و نشاندن رضا پهلوی بر تخت را هم توجیه و هم توضیح دهد.
پانویسها
Innocent Explanations1-
2- این برهان که در اثبات خداوند و نیز استدلال بر وجوب نبوت و ارسال رسل به کار میرود را در سرنام «از برهان لطف تا بحران لطف» کاویدهام.
کرمی، اکبر، از برهان لطف تا بحران لطف، تارنما ی اخبار روز، تیرماه 1393.
3- در سنت ایرانیاسلامی فقط پسرامام و پسرشاه نیست که جا ی امام و شاه مینشین،د پسرمراجع، هنرمندان و کاسبها هم جا ی پدر مینشینند.
4- در پهنه ی مذاهب و ادیان هم برهانها ی لطف (که براهین پایه برای ارسال رسل و بنیاد ادیان هستند) ناپایدار و شکننده هستند! یعنی این که چه کسی یا کسانی در زنجیر و زنجیره ی لطف قرار میگیرند و به خداوند که لطیف کامل و خوبی مطلق تصور شده است میرسند، از خود برهان لطف بیرون نمیآید. رقابت برای ایستادن در امتداد این برهان و رسیدن به خدا غالبن و قالبن با غلبه و موقتن پایان میپذیرد.
5- من در نوشتهها ی فیسبوکی خود سالها است که خطر نشستن مجتبا به جا ی علی خامنهای را گشوشزد کردهام. حتا زمانی که گمانهها ی دیگری همانند ابراهیم رییسی سخت مورد توجه بودهاند، من بخت مجتبا را بیشتر دیدهام. زیرا بعید است علی خامنهای با دیدن آنچه بر خمینی، اسلام او و خانوادهاش گذشت، خطر چرخش قدرت را در جمهوری اسلامی دستکم بگیرد و حفظ اسلام را به حال خود بگذارد! رفتارها ی خامنهای در بنیادها متفاوت هستند، زیرا اسلامها ی آنان در بنیادها گوناگون هستند.
اضافه کنم در تحلیلی طرح بازگشت به سلطنت را در جایی ساختهگی و در راستا ی برنامه ی علی خامنهای خواندهام؛ به زبان دیگر بسیار از هوادران سلطنت ناخواسته این راه را هموارکرده اند.
6- کرمی، اکبر، اسلام سیاسی و انگاره ی ولایت مطلقه ی فقیه، تارنما ی اخبار روز، مرداد ماه 1388.
7- کرمی، اکبر، نظام، حفظ نظام و اهمیت آن در تاریخ معاصر ما، تارنما ی اخبار روز، دیماه 1390.