مقالات فیسبوکی

زاگرس، سرچشمه‌ی شعار رضا شاه روحت شاد!

عادل عبیات

درک شعارها ی مردمی در غیبت درک آماری و مطالعات اجتماعی چندان آسان نیست.
به عنوان نمونه این شعار «رضاشاه روحت شاد» چه می‌خواهد بگوید. کسانی که این شعار را سر داده‌اند چه نسبتی از مردمان ایران هستند و چه نسبتی با این شعار بر قرار می‌کنند؟
نسبت این شعار با شعار‌ها ی دیگر مردمی مثل «مرگ بر دیکتاتور» یا «استقلال آزادی جمهوری ایرانی» چیست؟ و چرا؟
به دون پاسخ به این دست سؤال‌ها تاکید و طرح گزینشی این شعارها راه به هیچ دهی نمی‌برد.

نوشته ی زیر تکاپویی است برای روشن کردن زوایایی از شعار به باور من مشکوک «رضا‌شاه روحت شاد». امیدوارم در ادامه بتوانم این ادعا را دست‌کم تا حدی روشن کنم.
از مجموع سی و یک استان ایران، تنها در چند شهر کوچک از هفت استان صدای شعار رضا شاه روحت شاد شنیده شد، عمده این استانها در فلات مرکزی ایران یا زاگرس نشین هستند که آرایش جمعیتی چهار استان از این استانها غالبا از هموطنان لر و بختیاری می‌باشند.
ویکی پدیا معتقد است که این شعار برای اولین بار سال ۹۶ و در مشهد شنیده شد، لیک من معتقدم که نطفه‌ی آن در سالهای بین ۸۸ تا ۹۲، در استان خوزستان در نزاعهای لفظی و در محافل ادبی و سیاسی بین هموطنان لر و عرب اهوازی بسته شد. ماجرا از آنجا شروع شد که عرب‌ها به دلیل تبعیض سیستماتیک اعمال شده از سوی حکومت اسلامی دست به اعتراضاتی میزدند و یا از روی بغض و سرخوردگی به مذهب تسنن روی می آوردند.
سازمانهای امنیتی جمهوری اسلامی در این راستا دو پروژه را هم زمان برای سرکوب عربها به پیش بردند، پروژه‌ی اول که من در سالهای پیش در همین صفحه به آن اشاراتی داشتم از این قرار بود که ، جمهوری اسلامی به خانواده‌های عربی که به آنها اطمینان داشت، یا از نظر فکری به جمهوری اسلامی وابسته یا نزدیک بودند و از همه مهم‌تر در میان طوایف و عشایر عرب تاریخ و ریشه‌ی شناخته شده‌ایی نداشتند ، شجره نامه‌ی سادات علوی می داد . خانواده‌های بسیاری از طریق این شجره‌نامه‌‌های جعلی نام خانوادگی و شناسنامه‌های خود را تغییر دادند و تبدیل به سادات نوین و البته تحت برند جمهوری اسلامی شدند. ( در اینجا وقتی صحبت از خانواده میشود ،صحبت از یک خاندان است).
پروژه دوم چاپ ، تکثیر و انتشار گسترده و بی سابقه‌ی سی‌دی و مجموعه‌ی پنج جلدی کتاب دوازده قرن سکوت ناصر پور پیرار در استان های فارس و خوزستان بود.( ناصر پورپیرار تاریخ ایران را «ساخته دست یهودیان» معرفی می‌کند. او باور داشت که هخامنشیان قومی خون‌ریز و وحشی بودند که «به دستور و مزدوری یهودیان» بر ایران چیره شده و آنچنان نسل‌کشی کرده‌اند که تا ۱۲ سده پیش از ظهور اسلام، جنبنده‌ای در جغرافیای فرضی ایران نمی‌زیسته است. او بخش اعظم امپراتوری هخامنشی و تمام امپراتوری اشکانی و ساسانی را انکار نموده و مدعی بود که آئین زرتشتی وجود نداشته، ایرانیان تا پیش از اسلام به هیچ دینی معتقد نبوده و کتاب اوستا در همین اواخر در هند نوشته شده‌است. او حمله اعراب به ایران را سرآغاز تاریخ ایران دانسته و میراث فرهنگ ایران را مرهون اعراب جاهلی می‌دانست. برخی متخصصان ردیه هایی بر نظریات پورپیرار نوشته‌اند و برخی نیز نظرات او را بی‌ارزش‌تر و بی‌محتوا تر از آن دانسته‌اند که نقد شود. پورپیرار زبان فارسی را بی‌مایه و فردوسی را مزدور توصیف کرده‌بود. او سلمان فارسی را زائیده توطئه یهودیان می‌دانست و گلستان سعدی را معیوب و ناقص می‌شمرد. او معتقد بود سعدی هیچگاه از شیراز خارج نشده و همه سفرهای وی جعلی است. او همچنین زبان ترکی را زبانی فاقد واژگان پایه‌ای و انتزاعی دانسته‌است. جلال متینی می‌گوید پورپیرار از چپ‌هایی بوده که مدتی پس از انقلاب ایران در زندان بوده و تواب شده‌است. مؤسسه انتشاراتی او مورد حمایت وزارت ارشاد بوده و با مؤسسه بنیاد نور (زیر نظر محسن رفیق‌دوست) ارتباط مالی و کاری دارد. بر گرفته از ویکی پدیا)
عربهای تحت ستم و سرخورده از تبعیص جمهوری اسلامی مجموعه‌ی جعلی دوازده قرن سکوت را کاربردی‌ترین ابزار تحقیر یافتند، بنابراین در هر محفلی که توانستند این نظریه‌ی جعلی را بر ضد حریف خیالی که توسط سازمانهای امنیتی جمهوری اسلامی بصورت غیر مستقیم تقویت میشد ، بکار بردند. هر چند که مایل نبودم در مورد این موضوع صحبت کنم، لیک بهتر دیدم که طرح شود، بلکه بتوان با گفتگو برخی از سوء تفاهمهای میان شهروندان ایرانی رفع یا چاره جویی شوند. تنها مورد دانداگیری که برای عرضه به جامعه‌ی ایرانی میشد در مجموعه‌ی پنج جلدی ناصر پورپیرار یافت ، رسوایی سازمانهای امنیتی حکومت اسلامی در اصرار بر تحریف و جعل تاریخ بود، این موضوع برای هموطنان لر بسیار آزار دهنده و غیر قابل باور و تحمل بود. سازمانهای امنیت جمهوری اسلامی از این موضوع هم برای شناسایی و سرکوب عناصر به باور خودشان (سازمانهای امنیتی ) تجزیه طلب و یا سرخورده از تبعیض حکومت بهره میبرد و هم برای رو در رو کردن اقوام لر و عرب جهت تشدید اختلاف و نزاعهای قومی بهره میگرفت. اندیشه‌ی بازگشت به گذشته و برساختن هویت اصیل ایرانی با توسل به خاندان پهلوی و بازمانده‌ی آنها از همینجا آغاز شد. شعار رضا شاه روحت شاد غالبا در اعتراضاتی مطرح و شنیده شد که ناشی از مشکلات اقتصادی بودند، لیک به باور من دامنه‌ی تعبیر آن برای زاگرس نشینان و قوم لر چیزی فراتر از آن است که نشان میدهد، برای ساکنان فلات مرکزی ایران تداعی گر ققنوسیست که ظاهرا قرار است دوباره از خاکستر خود برخیزد، البته که ایرادی هم بر آن نیست. این آرزوی هر ایرانی است که این هویت و فرهنگ تحت ستم و لگد مال شده، توسط سلسله‌های متعدد در این چهارده سده‌ی اخیر به ویژه از طرف حکومت کنونی اسلامی، دوباره بدون نفی سایر اقوام ایرانی که بخش جدایی ناپذیر از فرهنگ ایرانی هستند ، بازیابی و احیا شود. لیک نه با برساختن استبدادی دیگر، بلکه با نظامی که جمهوریت و جمهور مردم را در قامت دمکراسی و برابری به رسمیت بشناسد و مشروعیت بدهد. نظامی که مطالبات تک تک شهروندان ایرانی را به عنوان یک اصل غیر قابل انکار در اساس و قانونش بگنجاند. به هر روی شعار رضا شاه روحت شاد در شهرهای ایذه ، درود، شهرکرد، کازرون، فسا، اصفهان ، در ورزشگاه آزادی در بازی استقلال و نفت مسجد سلیمان، اصفهان ، شیراز و قم شنیده شد که همگی این شهرها یا در آرایش جمعیتی تماما لر هستند و یا بخشی از آنها لر هستند .
این شعار نه فقط در یازده استان حاشیه‌ی ایران شنیده نشد بلکه حتا در بعضی استان های مرکزی همچون استان های سمنان ، همدان، یزد، کرمان، مرکزی و البرز نیز شنیده نشد، جالب اینجاست در استان های شمالی مازندران و گیلان که از نقطه نگاه و پیوندهای عاطفی قاعدتا باید با خاندان پهلوی همسویی و یا حمایت شوند نیز شنیده نشد است.
بر این نکته هم باید تاکید کرد که شعار رضا شاه روحت شاد فقط در اعتراضات معیشتی ایرانیان شنیده شد و آنها ( پهلوی طلبها) این اعتراضات را همانطور که خمینی انقلاب مستضعفان را مصادره و از آن برای خود گران قیمت‌ترین قبر تاریخ را ساخت ، آنها نیز اعتراضات مردم را مصادره تا از آن سلطنت را بسازند.
تشدید پروژه سلطنت طلبی با علم به اینکه دوران سلطنت در ایران پایان یافته است چیزی جز توهم نیست. اگر برخی هموطنان در سر و رویای خود احیای تاریخ افتخارات گذشته را می پرورانند ، فارغ از اینکه چه بودیم و چه هستیم ، آیا راه آن از باز تولید استبدادی دیگر میگذرد؟ آیا با توهم ملی گرایی و نابرابری تاریخی قرار است دوباره به جان هم بیفتیم؟ آیا شبح این درد و غم دردناک این هویت لگد مال شده با برساختن استبدادی دیگر ، راهی به رهایی ماست؟
در این راستا و با این مقدمه می‌خواهم‌ بگویم نباید از شعارها ی مردمی در آب گل‌آلود امروز ماهی گرفت و به جای پیش‌رفتن گذشته‌ها و درگذشتگان‌ را تکرار کرد!

۱- جهت اطلاع از آمار شهرهایی که در آنها این شعار شنیده شد، به برخی سایتها و یا ویکی پدیا مراجعه کنید.

۲- جهت اطلاع از زندانیان عرب اهوازی در سالهای مورد ادعای نگارنده با احکام گرایش به تسنن نیز به برخی سایتهای مدافعین حقوق بشر منجمله بنیاد عبدالرحمن برومند مراجعه شود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا