سیاست

رهبر انتخابی!

احمد پورمندی

بار دیگر کارت ها روی میز سیاست ایران بر می خورند. در حالی که اصلاح طلبان پیگیر و باورمند به ضرورت تحول، پرچم اصلاحات ساختاری و گزینشی بودن رهبری در چهارچوب نظام را بلند کردند و به سر و سامان دادن صفوف خود در شکل اعلامیه های پر امضا همت گماشتند، جناح راست اصلاح طلبان بر محور حزب کارگزاران گام دیگری در جهت تبديل به یک حزب «موتلفه نوین» برداشت تا گام به گام «منویات رهبری» را جایگزین قانون اساسی کند و اصلاح طلبی را به ارایه «پیشنهادات سازنده» به «مقام معظم رهبری» فرو بکاهد.

khamenei


در کش و واکش میان جناح ها و شخصت های اصلاح طلب، حرکت ناگهانی مهندس موسوی صحنه را دستخوش تغییرات مهمی کرد. موسوی مساله جانشینی را به مرکز سیاست کشاند. نقشه موروثی کردن رهبری در خانواده خامنه ای را بر ملا کرد، به روحانیت هشدار داد که اجازه ندهند تا خامنه ای ننگ احیای سلطنت را به حساب آنها بگذارد و به افسران سپاه نهیب زد که از سرنوشت «سردار همدانی بی افتخار» درس عبرت بگیرند و بدانند که حتی اگر با بسیج اراذل و اوباش و فروش ابروی خود، تاج و تخت حاكم مستبد را حفظ کنند، باز هم خامنه ای آنها را مثل یک تفاله، خرج رژیم کودک کش اسد خواهد کرد.

موسوی در بیانیه خود، در واقع از مردم و اصلاح طلبان می خواهد که فشار خود را روی سپاه و روحانت متمركز کنند و بازی جانشینی مجتبی به جای پدر را به هم بزنند.
احتمالا او بر این تصور است که اگر نقشه ده- بيست ساله خامنه ای نقش بر آب شود، بحران در حکومت شدت یافته، راه برای تنفس و تغییر باز خواهد شد.


کشیده شدن مساله جانسینی به مرکز سیاست، خامنه ای را هم وادار کرد که به اقدامات خود شدت ببخشد، فشار به اعضاء مجلس خبرگان برای بیعت با پسرش را تشدد کند و با راه اندازی کلاس های درس خارج فقه و اصول برای مجتبى و بر کشیدن او به مقام آیت اللهی، پاسخ منتقدین و موسوی را با دهن کجی بدهد.
چه طبق برنامه باشد و چه تصادف محض، به نظر می رسد که نوعی تقسیم کار در حال شکل گرفتن است: موسوی بساط موروثی شدن رهبری را هدف می گیرد و اصلاح طلبان ساختاری، گرچه در هاله ای از ابهام و عدم تعیین، ضرورت اصلاح قانون اساسی و دوره ای و محدود بودن زمان رهبری را پیش می کشند و این همه بدان معنی است که در صحنه شطرنج سیاست ایران، سواران و پیاده ها حول تعیین تکلیف رهبری صف آرایی کرده اند. این امر مشارکت نیروهای جمهوریخواه در بازی رهبری را عملا به آنها تحمیل می کند.


پیشتر جبهه ملی ایران، راه عبور از بحران و استقرار دموکراسی را برگزاری انتخابات آزاد و توافقی مجلس مؤسسان زیر نظر هیتی قابل قبول برای همگان- حکومت، اپوزیسیون، نهاد های مدنی و مردرم- دانسته بود. راهکار مندرج در منشور جمهوریخواهی نیز کم و بیش در همان چارچوب قرار دارد و در نگاهی کلی می توان گفت که نیروهای اپوزیسیون خشونت پرهیز، طرح تشکیل یک مجلس تصمیم گیر و قانون گزار در یک انتخابات آزاد توافقی را به مثابه یک طرح راهبردی برای گذار پیش نهاده اند. اکنون سوال کلیدی این است که وقتی عملا گزینش رهبر بعدی به مساله مرکزی بدل شده است، آیا تکرار ضرورت تشکیل مجلس در انتخابات ازاد کفایت می کند و یا ضروری است که جهوریخواهان در ارتباط با موضوع مرکزی و تعیین کننده جانشینی، طرح مشخصی را روی میز بگذارند؟


تماس جدی با طرح اصلاح طلبان ساختاری می تواند راهی برای حضور فعال و موثر در این بازی- که صرفا بازی درون حکومتی نیست- باز کند. تاجزاده هرگز نخواست و یا نتوانست طرح مدونی ارایه بدهد و روشن کند که قصدش از گزینشی بودن رهبری و محدود بودن دوره تصدی رهبر چیست. آیا رهبر کماکان یک فقیه است و دارای همه اختیارات احصا شده در قانون اساسی است و حکمش به مثابه حکم حکومتی لازم الاجراست؟ اگر نه، چه تمایزی بین رهبر و رییس جمهور وجود دارد و در شرایط وجود یک رییس جمهوری برگزیده، اساسا چه نیازی به وجود » رهبر« هست ؟ پروسه گزینش رهبر چه نسبتی با قانون اساسی و قانون انتخابات دارد؟ اگر این پروسه در گروی تغییراتی در قانون اساسی است، چگونه و در کدام روند، این تغییرات به اجرا در می آیند؟ و .…


اگر تا اطلاع ثانوي ، مساله انتقال قدرت به جانشین خامنه ای -از نگاه حکومت- و تعیین تکلیف حکومت بعد از خامنه ای -از نگاه مردم- مساله اصلی سیاست باشد- که به نظر میرسد اینگونه باشد- چرا نيرو های ملی ، دموکرات و جمهوری خواه باید بدون داشتن یک طرح روشن و ایجابی، صرفا نظاره گر صحنه باشند؟
این نکته بویژه از آن نظر از اهمیت فوق العاده برخوردار است که اولا- مردم ایران بيشتر «فرد-محور» هستند ثانيا- سال شاهمرگی عموما در خاطره جمعی مردم، با هرج و مرج، تحول و تغییر تداعی می شود و ثالثا- خامنه ای با مخفي کاری شديد و مشخص نکردن علنی جانشین،، جامعه و حکومت را با یک خلا و ابهام مواجه کرده است که خود به عنوان عامل مشدد، در روز حادثه عمل می کند. این همه بدان معنی است که بی برنامگی اپوزیسیون دموکرات در امر جانشینی، به معنی سوزاندن یک فرصت طلایی است که می تواند به تماشاچی شدن در هنگامه ای که جامعه به تلاطم در می آید،منجر بشود.
توفيق در به هم زدن نقشه خامنه ای- که موسوی بر آن متمركز شده است- امکان مطرح کردن گزینه های دیگر را بوجود می آورد. بعید نیست که بزرگان اصلاح طلب، برای روز حادثه، گزینه و برنامه ای داشته باشند و تا وقتی خامنه ای با چراغ خاموش حرکت می کند، آنها هم نقشه راه و گزینه خود را پوشیده نگهدارند.

اپوزیسیون جمهوریخواه، گرچه باید در ارزیابی صحنه، بازی اصلاح طلبان را هم بدقت در نظر داشته باشد، اما قطعا ملاحظات آنها را ندارد و باید و می تواند گزینه مستقل خود را داشته باشد. این گزینه چه می تواند باشد؟ به باور من می توان «انتخاب رهبر در یک انتخابات آزاد زیر نظرهيت مورد قبول همگان» را پیش کشید و راه سیاستورزی دموکراتیک در صحنه اصلی را گشود. طبعا در رابطه با این شعار، باید به سؤالات زیادی پرداخت و برایشان پاسخ های شایسته را آماده کرد. به همان ترتيب که لازمه «تاسیس مجلس موسسان در یک انتخابات آزاد زیر نظر هیت مورد قبول همگان» تعليق بخش هایی از قانون اساسی و قانون انتخابات است، در رابطه با » رهبر انتخابی« هم باید بر فراز قانون اساسی توافقاتی صورت بگیرد.


فرض مقدم پیش کشیدن این شعار و راه کار این است که بر اساس پیمایش های حکومتی
/https://www.iran-emrooz.net/index.php/news1/more/102177
بیش از ۷۵درصد مردم ایران آماده شرکت در جنبش های اعتراضی هستند و منطقا این جمعیت عظیم معترض، تن به تحمیل فردی به نام رهبر و دارای اختیارات خدای گونه نخواهد داد که همه هنرش فرزند فلانی بودن است. آنها می خواهند رهبر مملکت بر اساس شایسته سالاری، در انتخاباتی آزاد، سالم و رقابتی ، در روندی دموکراتیک و با مشارکت همه مردم برگزیده شود.


گزینش رهبر ، در شرایطی که هنوز تکلیف نظام روشن نیست ، طبعا نخستین دلیل مخالفت مدعیان اپوزیسیون کلاسیک خواهد بود که به کمتر از» رفتن اینها همین امروز« رضایت نمی دهد. اما تحولات کلان سیاسی هرگز طبق نقشه این یا آن گروه پیش نمی رود . در ج.ا. گزینش رهبر در یک انتخابات آزاد، می تواند سرآغاز تشکیل مجلس موسسان و گذار مسالمت آمیز به جمهوری ایران باشد و یا طرح آن سر آغازی باشد برای یک جنبش فیصله بخش و گذار از جمهوری اسلامی!
هر چه هست، هم اندیشی نیروههای دموکرات و جمهوریخواه در این مقوله، ضرورتی درنگ ناپذیر است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا