ذهن توسعهیافته تصویر توسعهیافته!
اکبر کرمی
سخنرانی عبدالکریم سروش در مورد تقبیح رخداد ترور سلمان رشدی را شنیدم؛ چند نکته در این سخنرانی اهمیت دارد.
یکم. تا اینجا اظهارت سروش یکی از بهترین واکنشها از سو ی اندیشمندان مسلمان است. ممکن است در مورد باورها و داوریها ی وی هنوز حرف و حدیثهایی باشد، اما دستکم این اظهارات هم در صورتبندی و هم در آماجها محدود و محاط به آمیزش اجتماعی مسالمتآمیز است. سروش هرچند از هرمنوتیک صلح چیزی نگفت اما در عمل خود و دریافت خود از قرآن و اسلام را به صلح و الزامات آن در جهانها ی جدید محدود کرده است.
دوم. او خوشبختانه در پوستین برادران بزرگ فرونرفته بود و احتمالن آگاهانه از نقش سخنگو ی رسمی اسلام و انگاره ی خطرخیز «اسلام واقعی»، «اسلام ذاتی» و «اسلام حقیقت» پس نشسته است. به زبان دیگر ردی از پندار بدخیم “برهان لطف” در ادبیات او نبود. خوشبختانه ذهن توسعهیافته ی یک مسلمان آشکارا به تصویر توسعهیافتهای از اسلام رسیده است.
سوم. سروش به درستی جهانها ی جدید را به “حق” در معنای حقداشتن توصیف کرده است و از همهگان میخواهد «به زبان حق سخن بگویند» و خود را به پیآمدها ی آن وفادار بدانند. با این همه او در این سخنرانی هیچ اشارهای به اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و الحاقات آن که سرفصل جهانها ی جدید و فیصله بخش همه ی دعواها حقوقی میتواند باشد، نمیکند. اما این بدسلقهگی در صورتبندی جهانها ی حقمدار یا شلختهگی در انگارهپردازی این جهانها چیزی از اهمیت پندار او در تن دادن به صلح و لوازم آن کم نمیکند.
چهارم. سروش به درستی میگوید در لذت بردن از آزادیها ی خود، از جمله آزادی بیان، باید به پیآمدها ی رفتار و گفتار خود توجه کنیم و کریمانه گاهی از بهرهگیری از حقوق خود درگذریم. اگر چنین پندار و توصیهای در محدوده ی اخلاق بماند یا به تعادلات دمکراتیک سپرده شود، با مدنیت و مدرنیت بیگانه نخواهد بود. اما آنچه اهمیت دارد و در گفتار سروش غایب است آن که تا آنهنگام تنها ما هستیم که میتوانیم به آزادیها ی خود قید برنیم. هیچکس صالحتر از ما نیست که مصالح ما و جامعه ی ما را تخمین و ارزیابی کند.
پنجم. تفکیک بیان از عمل در گفتمان آزادی بیان به باور من چندان قابل دفاع نیست؛ و در اساس تکاپو ی محدود کردن و محاط خواستن آزادیها (از جمله آزادی بیان) به قانون، دشوارهای نیست که نیازمند این دست بندبازیها ی زبانی و تکلفها ی نظری باشد. تحدید حقوق به قانون پسادموکراسی تحصیل حاصل است و پیشادمکراسی یک بدسلیقهگی که در جایی به هراس از آزادی میرسد.