دمكراسى با مرگ خدا آغاز مى شود
اكبر كرمى

در ایران تا اطلاع پسین از هر آسیب شناسی ای که دیگری بزرگ را در کانون توجه خود نمی نشاند بگریزید. مساله ی اساسی فلات ایران چندین سده یا حتا هزاره ها توسعه نایافته گی است و دیگری بزرگ همیشه در هسته ی آن نشسته است. توزیع قدرت و توزیع پایدار آن پایان دیگری بزرگ در این منطقه است. برای توسعه نایافته گی درمان فوری، معجزه آسا و آسان وجود ندارد. توسعه نایافته گی با اعدام این و آن و آمدن این و رفتن آن حل نمی شود. توسعه نایافته گی همانند شکست در یک بازی شطرنج است. می توان این بازی را برد، اما همه چیز به حرکت های نخستین و گشایش های آغازین ما گره خورده است. فهم و توزیع قدرت را جدی باید گرفت. مشکلات ایران را تا هستههای سخت آن ها در تاریخ باید پی گرفت. همه ی سنگ ها و خرسنگ ها را باید برگرداند، هیچ نکته ای نباید از قلم بیفتد؛ باید به چشم های دیگری بزرگ ذل زد؛ باید روی پاهای خود ایستاد و دیگری بزرگ را سرجای خود نشاند. باید دوباره زاده شد. قانون و قانونگذاری در دریافت من بهطور عمیق به مرگ خدا و زاده شدن انسان خودبنیاد و خودبسنده گره خورده است. اما مرگ خدا اینجا یک برساخته دینی نیست، هرچند میتواند به آنجا هم برسد. مرگ خدا مرگی شناختشناختی است؛ مرگ دانش پیشینی و هر ادعایی است که در مقام داوری آدمی و پسند او را دستکم و در مرتبهای پایینتر از خدایگان میگذارد و در جایی به صغارت آدمی میرسد. مرگ خدا زادهشدن تاریخ و نگاه تاریخی به هستی و دانش ما از آن هم هست. مرگ خدا شکستن چرخه ی تکرار تاریخ، برخاستن و پیشرفتن است. مرگ خدا پاره کردن زنجیر و زنجیره ی برهان لطف و فره ایزدی هم هست که میتواند ما را از شر وسواس کشنده ی خیرو شر نجات دهد. مرگ خدا شجاعت خطا کردن است که به پدرکشی و شاهکشی هم میرسد و باید برسد.
مرگ خدا مرگ خدابندان و نظام شهربندی هم است. با مرگ خدا است که جامعه از تعادلات سنتی، بسته و قدسی و اسطورهای و هراس خطا کردن گسسته میشود و به خدایی کردن و تعادلات دمکراتیک و باز، باز میشود. بیشک برساختن دمکراسی در گرو دانستن و خواستن دمکراسی است. اما برساختن دمکراسی بیش از دمکراسیخواهی و دمکراسیدانی است؛ دمکراسی یک پدیده ی تاریخی و فرآیند جمعی و انباشتی است که در دل یک فرهنگ و تاریخ رخ میدهد و زاده میشود. دمکراسی نوعی تحول، برآیش و فرگشت اجتماعی فرهنگی است که به آسانی در جبین هر ملتی نمینشیند! دمکراسی توانایی و شانس برساختن آن هم است.
پیشنیاز دمکراسی داشتن یک ملت همپارچه و متحد است. برای رسیدن به آنجا باید انگارههای انسجام آفرین ملی و مدرن داشت؛ و این بسیار بیشتر از یک تاریخ، یک زبان، یک دین، و یک سرزمین مشترک است. ملی کردن قدرت و قانون به آیندهای مشترک چشم دوخته است که با آزادسازی و برابرسازی ی همه ی ایرانیان، ایران را برای همه ی ایرانیان میخواهد و میداند.