جنبش های اجتماعیسیاست

در آستانه ی یک انقلاب دیگر

#انقلاب_1401

ایستاده‌گی اصلاح‌طبانه و بی‌پایان در برابر بی‌داد راه گذار مناسب و پایدار از بی‌دادگر و بی‌دادگری است؛ انقلاب اما نام‌دیگر ناامیدی از اصلاحات و پایان امید به تغییرات کم‌هزینه و‌ پایدار است. وقتی ایستاده‌گی ادامه پیدا می‌کند اما نظام و‌‌ نظامیان از دانایی و بصیرت لازم برای حفظ نظام بی‌بهره‌اند، آن‌گاه انقلاب ناگزیر می‌شود.

انقلاب همیشه و در همه جا به مردم به ویژه طبقه ی متوسط تحمیل می‌شود؛ زیرا طبقه ی متوسط با همه ی دل‌خوری‌ها از ستم‌جاری و نظام حاکم، از بی‌نظمی و بازگشت به پیشا‌سیاست خوف‌ناک است، و دلایل و شوندها ی بسیاری هست که این خوف و هراس را برای آنان معنادار و قابل توجه می‌کند. با این همه رسیدن به آستانه ی یک انقلاب، در شرایطی که نظامیان حاکم، ایران را به یک زندان بزرک تبدیل کرده‌اند و گوشی برای شنیدن صدای مردم ندارند، ناگزیر و ناگریز است. یعنی هرچه فشارها بیش‌تر می‌شود و اصلاحات ناممکن‌تر، آرام‌آرام شهربندان بیش‌تری از ایستاده‌گی در برابر بی‌داد‌گری به ایستاده‌گی در برابر بی‌دادگر متمایل می‌شوند!

آن‌چه این روزها دیده و شنیده می‌شود، طلیعه ایستادن در این آستانه است. شعارها هرروز معنادارتر می‌شوند و ایستاده‌کی‌ها هم؛ انگار طبقه متوسط هم آرام آرام دارد پا به خیابان می‌کذارد؛ طبقه‌ای که چندان رمانتیک نیست و سربازگشت به گذشته را ندارد.

اگر طبقه ی متوسط پا به خیابان بگذرد، نظام باید برود! وقتی طبقه ی متوسط پا به خیابان می‌گذارد، یعنی بی‌نظمی احتمالی انقلاب را به بی‌نظمی حاکم که ادای نظم را درآورده است، ترجیح می‌دهد. یعنی امید به انقلاب و‌ ناامیدی از اصلاحات بیش‌تر و پیش‌تر شده است.

با ادامه ی این اعتراض‌ها شیخ‌شاه لخت خواهد شد؛ و قدرت پوشالی‌اش هر روز کم‌تر خواهد شد. با ادامه ی اعتراض‌ها هر روز خطاها ی این خود «فرزانه»بین بیش‌تر خواهد شد. انگار دومینو راه افتاده است و دیگر جایی برای ماندن نخواهد ماند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا