سیاست

داریوش همایون و دش‌واری ی حفظ ایران

همایون_کرمی

اکبر کرمی

داریوش همایون سال‌ها پیش در یکی از واپسین مصاحبه‌ها ی خود شجاعانه اعلام می‌کند در تاکتیک مبارزه با جمهوری اسلامی ایران بازبینی و تجدید نظر (بازانگاری) کرده است. می‌گوید: «به‌شدت نگران پی‌آمدها ی سرنگونی جمهوری اسلامی از نظر تمامیت ایران هستم.» او در آن زمان نجات و حفظ ایران را الویت نخست خود می‌دانست. می‌گوید: «اولویت من دمکراسی نیست! سرنگونی جمهوری اسلامی هم نیست.» اول باید ایران حفظ شود و بعد البته باید به دمکراسی هم اندیشید. در داوری او هر شکلی از مبارزه با جمهوری اسلامی به دمکراسی نمی‌رسد؛ و نیز تجزیه ی ایران به دمکراسی نخواهد انجامید. به باور وی اگر ایران نباشد، دمکراسی هم بی‌معنا خواهد بود.


مصاحبه کننده در جایی می‌گوید «مرا سردرگم کرده‌اید!» و او می‌گوید: «هیچ چیز سردرگم‌کننده نیست! من ترجیح می‌دهم ایران به عنوان یک کشور بماند، با هر وضعی؛ تا ایران از صحفه ی روزگار محو شود.»


آن‌چه همایون در آن‌سال‌ها گفته است، ام‌روز که ایران دوباره در وضعیتی انقلابی به سر می‌برد، بسیار اهمیت یافته است؛ و گاهی از جهتی به برخی از جریان‌ها ملی‌گرا، اصلاح‌طلب و حتا هواداران اندک جمهوری اسلامی امکان می‌دهد که در پوشش یا هوا ی حفظ ایران و یک‌پارچه‌گی سرزمینی به ایستادن در کنار جمهوری اسلامی خطر کنند. آیا چنین واکنشی طبیعی و عادی است؟ و با چنین نگرانی‌ای باید کنار آمد و آن را درک کرد؟ یا چنین ادعاهایی پوششی است برای کنار آمدن با بی‌داد جمهوری اسلامی و غارت ملی! چگونه باید میان کسانی که ترس‌خورده‌اند (و از زور ترس به زور عریان جمهوری اسلامی تن داده‌اند) و کسانی که شجاعت ایستاده‌گی در برابر بی‌داد را دارند و برای آزادی حاضراند هزینه بدهند، اما نگران ایران هم هستند فاصله گذاشت؟ راه چیست؟ و بی‌راه کدام است؟


از طرف دیگر، با جریان‌هایی که نگرانی در مورد ایران و فروپاشی سرزمینی آن را دست‌کم می‌گیرند، چه باید کرد؟ اگر چنین خطری واقع‌بینانه است، چنین غفلتی تا چه حد ریشه‌ در خوش‌خیالی‌ها ی سیاسی و سیاست‌ناشناسی این جریان‌ها دارد؟ آیا امکانات مخرب دوستان نادان ایران و دشمنان دانا را به جهت ایستاده‌گی در برابر جمهوری اسلامی و برانداختن آن باید به تمامی نادیده گرفت؟ چگونه باید گذار دمکراتیک در ایران را به‌گونه‌ای مدیریت کنیم که هم ایران بماند و هم حقوق بشر رعایت شود؟

در داوری من ادعاها ی داریوش همایون درست هستند، اما این منطق نباید به بی‌عملی و کرنش در برابر جمهوری اسلامی و علی خامنه‌ای بینجامد. نباید این منطق به شکاف میان کسانی که در برابر علی خامنه‌ای ایستاده اند برسد. ایران باید حفظ شود؛ اما رعایت حقوق بشر از ماندن ایران هم مهم‌تر است. باید تاکتیک‌ها ی ایستاده‌گی در برابر جمهوری بی‌داد اسلامی ایران به‌گونه‌ای بازبینی و تنظیم شود، که هم ایران بماند و هم حقوق بشر و شکوفه‌ها ی آن رعایت شود.


تا آن زمان، پرسش اساسی این نیست که ایران یا دمکراسی؟ پرسش اساسی آن است که چگونه ایران (جمهوری اسلامی) را دمکراتیک کنیم؟ و چگونه در برابر بی‌داد جمهوری اسلامی بایستیم که ایران آسیب نبیند؟


با چنین منطقی من کسانی را که کنار خامنه‌ای ایستاده‌اند، به کل از کسانی که خواهان مانده‌گاری ایران هستند، بیرون می‌گذارم. در مورد خطرها ی ممکن نباید گرفتار توهم شد و در دام امیدهای واهی افتاد. اما هم‌چنین نباید گذاشت دریافت ما از خطر و دانسته‌ها ی تاریخی به‌گونه‌ای ورز بخورد که امیدمان به رفتن و تغییر کاملن ویران و ناامید شود.
به تعبیر گرامشی در عمل سیاسی امیدی هست که در روایت تاریخ دیده نمی‌شود. جنبش با شکوه “زن، زنده‌گی، آزادی” می‌تواند شکوفه ی زیبا ی هم‌آمد و ترکیب آن امید و روایت باشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا