حکومت اسلامی از نفس و اعتبار افتاده را بر رضا پهلوی ترجیح میدهم!
عادل عبیات
یک سال پیش در گفتگویی تلفنی با آقای اسفندیار خلف مسئول بخش رسانهی حزب سوسیال دمکرات و لائیک ایران در مورد رضا پهلوی و شعار رضا شاه روحت شاد گفت و گویی داشتم که به نکاتی از آن در پست قبلی اشاراتی داشتم .
در آنجا بر اساس اطلاعات میدانی که داشتم گفتم شروع این پروژه به ده سال پیش برمیگردد و توسط اطلاعات سپاه از خوزستان شروع و کلید خورد و سپس به بخش فلات مرکزی ایران کشیده شد؛ (چرا و چگونه بحث مفصلی است که خارج از حوصلهی این نوشتار است.) صحبتهای اخیر حشمت الله طبرزدی و اکبر کرمی و بیانیهی جبهه ملی بهانهایی شد تا دوباره به آن موضوع نقبی بزنم.
حشمت طبرزدی از مخالفان حکومت در داخل ایران طی صحبتهایی که با واکنش های تندی در فضای مجازی روبرو شد عنوان میکند که «میان رژیم اسلامی و پادشاهی پهلوی حاکمیت اسلامی را ترجیح می دهم.»
طبرزدی پادشاهی پهلوی را بد و رژیم اسلامی را بدتر دانسته و گفت: «امروز اکثریت مردم ایران در داخل به خاطر عملکرد بد رژیم اسلامی به رژیم بد پهلوی گرایش پیدا کرده اند و میخواهند مردم بین بد و بدتر یعنی حکومت پهلوی و رژیم اسلامی، بد یعنی پهلوی را انتخاب کنند.»
طبرزدی اقبال به رضا پهلوی را محصول عملکرد بد رژیم و احساسی و نوستالوژیک میداند.
او همچنین هواداران سلطنت را متهم کرد که به جای مشروطه خواهی به پهلویطلبی روی آورده اند.
طبرزدی میگوید: «ما نمی توانیم به پهلویخواهی تن بدهیم حتی اگر همه مردم آن را بخواهند. ما هزینه نمیدهیم که خاندان پهلوی برگردد و با جریانی که خاندان پهلوی را میخواهد به ایران بازگرداند. هیچ اتحاد و ائتلافی (با آنها) نمیتوانیم داشته باشیم.»
در روزهای گذشته اکبر کرمی نویسنده و زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی هم مقالهایی با عنوان “ایستادن با ایستادن بر فراز پاها ی خود آغاز میشود” نقدی مشابه را با ادبیات متفاوتی مطرح میکند؛ نکتهی کلیدی و درس آموز مقالهی اکبر کرمی که به باور من یک تاریخ درس با خود بهمراه دارد و ایرانیان باید آنرا قاب بگیرند و بر در و دیوار شهرها آویزان کنند بدین صورت آمده بود که: «اما نباید فراموشید که فرآیند ایستادن و ایستادگی با ایستادن بر فراز پاها ی خود آغاز میشود. آنکه بر فراز پاهای دیگران ایستاده است، ایستادن را از یاد میبرد، آنکه بر برادران بزرگتر تکیه کرده است، چیزی از بزرگی و خدایگانی نمی داند.» او تن دادن به خواستههای برادر بزرگتر و اقبال به رضا پهلوی را غلطیدن از استبدادی به استبدادی دیگر میداند؛ و در پاورقی همین مقاله در نقد یکی از سلطنتطلبها که گفته است: «نباید اجازه دهیم این چپها و لیبرالها یکبار دیگر کشور را با انتزاعیات به فنا دهند.»
مینویسد: «از این جملات بوی خون و فاجعه میآید. و من تحمل جمهوری وحشت اسلامی را که خوشبختانه از نفس و اعتبار افتاده است، بیشتر میپسندم تا دیدن این آدمها ی غارنشین و نامدنی را! دستکم پنجاه سال دیگر ممکن است لازم باشد تا دوباره به همین جا برسیم!»
بیانیهی جبههی ملی که احتمال میدهم برداشتی از همین دست انتقادات است همین نکات را تکرار میکند.
رضا پهلوی چه بخواهد و چه نخواهد نماد سلطنت است، و با هرگفتمان و کنشی که بیاید سلطنت به او سنجاق شده است، مگر آن که با صراحت پایان سلطنت را اعلام کند. هویت رضا پهلوی با سلطنت تعریف میشود، سلطنت را از او بگیریم، هیچ چیز دندانگیری در او نمیماند و باید در آخر صف بایستد.
هم طبرزدی و هم کرمی و هم جبهه ملی راه درست را انتخاب کردهاند، و نشان میدهند؛ راهی که از زیر بیرق هیچ برادر بزرگتری نمیگذرد. در واقع آنها معتقدند که جنبش ایرانیان حکومت اسلامی را بیرمق و از نفس انداخته است، چرا باید در چنین شرایطی به برادر بزرگتر و رنگینخونتری چون رضا پهلوی اجازهی ماهیگیری داد؟
مطرح شدن یا مطرح کردن رضا پهلوی به کمک پروپاگاندای وابسته به دولتها ی خارجی، مگر غیر از این است که راه را برای غلطیدن در چالهی استبداد دیگری هموار میکند؟
آنها معتقدند که مردم حق دارند که انتخاب کنند و حتا حق دارند اشتباه کنند، اما انتخاب نظام سلطنت همانند انتخاب جمهوری اسلامی از اساس غیردمکراتیک و مغایر با حقوق شهروندی است.
برابری و آزادی و شان برابر شهروندان را حتا به کمک انتخابات نمیتوان نقض کرد. باز گشت سلطنت حتی با رای مردم به این معناست که مردم به صغارت خود رای دادهاند! نباید گذاشت این جنبش رومانتیک و واپسگرا یکبار دیگر همه چیز را به نقطه ی آغازین بازگرداند.
به قول اکبر کرمی که در نوشتههای مختلفاش تاکید میشود “گذار از جمهوری اسلامی کافی نیست، باید این گذار دمکراتیک باشد.” برساختن دمکراسی با بازگشت سلطنت و اتحاد میان اپوزسیون بدون گذار رضا پهلوی از رویا ی سلطنت، تعلیق به محال خواهد شد.