جامعه شناسیحقوق بشر

حق‌داشتن مهم‌تر از حق‌بودن است

اکبر کرمی

در بگومگوهایی که بر سر کتاب آیات شیطانی در میان فارسی‌زبان‌ها در گرفته است، و هنوز ادامه دارد، به طور چیره دعواها به این سو روان است که آیا این کتاب یک اثر هنری وزین و درخشان است یا یک نوشته ی دژخویانه و توهین‌آمیز؟

این دست وارسی‌ها در جا ی خود اگر به آداب و ادب بررسی یک اثر هنری سنجاق شده باشد، و به گفت‌وگوها ی کارشناسانه برسد، هم مهم است و هم‌می‌تواند به غنا ی آن اثر و ادامه ی آن کمک کند. با این همه این گفت‌وگوها و داوری‌ها ی بر سر آن، در گفتمان آزادی بیان و رعایت آن چندان اهمیت ندارد و نوعی انحراف از محل اصلی نزاع است.

به زبان دیگر حتا اگر مخالفان و منتقدان این اثر بتوانند نشان دهند که کتاب آیات شیطانی نوشته‌ای سخیف و کینه‌توزانه است، نمی‌توانند از آن راهی به نکبت سرکوب و‌ خشونت سانسور و ترور باز کنند. یا میان نوشتن آن و تکاپو ی کشتن نویسنده همانندی برقرار کنند. چه، در گفتمان آزادی به طور عام و آزادی بیان به‌طور ویژه، آن‌چه اهمیت بنیادین دارد، “حق خطا کردن” و داوری نویسنده است. به زبان دیگر رعایت آزادی بیان، رعایت آزادی کسانی است که به باور ما خطا کرده‌اند! و‌گرنه رعایت حقوق کسی که به باور ما مرتکب هیچ خطایی نشده است، در اساس بی‌معنا است.

اگر این‌گونه است چرا مخالفان سلمان رشدی و کتاب آیات شیطانی -حتا اگر مخالف ترور و سانسور هستند- این همه تلاش دارند نشان دهند که این اثر به لحاظ هنری چندان اهمیت ندارد؟ آیا آن‌ها بدون آن که خود بخواهند مرتکب این مغلطه نیستند؟ و به این آسیب دامن نمی‌زنند که آزادی بیان را “آزادی بیان خوب” معنا می‌کند؟ (شکلی از کاریکاتور “آزادی بیان، به‌شرط آن‌که مخل مبانی اسلام نباشد.)

به همین گفتمان هنری انحرافی توجه کنید. آشکار است که داورها ی گوناگون، داوری‌ها ی گوناگونی‌ پیش گذاشته‌اند.(و از این گوناگونی و رنگارنگی گریزی نیست.) اگر پارامتر زمان را هم در معادله ضرب کنیم یچیده‌گی‌ها تصاعدی بالا می‌رود. یعنی ما هنوز نمی‌دانیم داوری آینده‌گان بر این اثر چه خواهد بود. در چنین وضعیتی اگر قرار است داوری ما در مورد ارزش هنری یک اثر مبنا ی داوری ما بر حقوق صاحب‌اثر باشد، به کجا خواهیم رسید؟ و از این شلم‌شوربا و گورستان چه‌گونه خواهیم گذشت؟

گرانی‌گاه گفتمان آزادی، حق خطا کردن و حق داوری است.

در مواردی چنین که اتفاق نظری نیست، حق داوری با کیست؟ چه کسی در جای‌گاهی ایستاده است که می‌تواند حرف آخر را بزند؟ آیا مولف یک اثر از خواننده‌گان خود یا از برادران بزرگ‌تر باید اجازه بگیرد و بنویسد؟ اگر نه، پس مشکل چیست؟
طبیعی است که حق داوری همیشه با نویسنده است؛ زیرا او حق دارد که خطا کند. به همین ساده‌گی و آسوده‌گی. اگر این ساده‌گی و آسوده‌گی را درک نمی‌کنیم و از آن رنج می‌بریم، گرفتار اضطراب و وس‌واس راست و ناراست و هراس از آزادی هستیم. یعنی حق‌بودن برای ما مهم‌تر از حق‌داشتن است. یعنی برای جان کوچک ما جهان‌ها ی بزرگ، رنگارنگ ‌و آزاد کشنده هستند؛ یعنی ما گرفتار سنتی هستیم که از ما سرسپرده‌گی و شبان‌‌رمه‌گی می‌خواهد. یعنی ما هنوز زاده‌نشده ایم و درکی از بار هستی نداریم. یعنی ما هنوز ادامه ی والدین خود و دنباله ی بدخیمی برهان لطف هستیم. یعنی ما نمی‌توانیم خشونت عریان در سانسور، سرکوب و ترور را ببینیم. یعنی ما گرفتار کوری ی مادرزاد هستیم که در سنت‌ عادی شده است؛ و نمی‌گذارد این دژخیمی‌ها را که ادامه ی برهان لطف و انگاره ی ننگین “دیگری بزرگ” هستند ببینیم.

حتا اگر هرمنوتیک صلح را بپذیریم و بخواهیم خود را و دریافت‌ها ی‌مان را محاط و محدود به آمیزش اجتماعی مسالمت‌آمیز کنیم، تا زمانی که نهادها فیصله‌بخش وجود ندارد، باید به داوری نویسنده و حق داوری او احترام گذاشت و کنار او ایستاد.
پیش از دمکراسی دست‌بالا ما می‌توانم از همه‌گان بخواهیم از حق داوری و حق خطا کردن خود مسوولانه لذت ببرند و پس از دمکراسی در اختلافها باید به دادگاه صالح مراجعه کرد.

برساختن دمکراسی رعایت حقوق دیگری است که به رعایت صلح و آمیزش اجتماعی مسالمت‌آمیز می‌رسد. یعنی همیشه حق داشتن مهم‌تر از حق‌بودن است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا