حساب ما را از خاتمی جدا کنید، ما فریب نخوردیم، اگر ناکام بودیم، سمبهی پر زوری نداشتیم!
عادل عبیات
نتیجهی چهل سال تلاش حاکمیت اسلامی در مبارزه و مانع تراشی در تاسیس و ایجاد تشکلها، انجیوها، موسسات و احزاب آزاد و مستقل ، همین شد که امروز خودش را بصورت سردرگمی، بلاتکلیفی و چنددستگی در میان جامعه نشان میدهد. در این میان فقط احزاب و انجمنهایی توانایی فعالیت دست و پاشکستهایی را داشتند که یا در سرسپردگی کامل حاکمیت اسلامی و سیاستهای اعمال شدهی آن بودند و یا در خوشبینانهترین حالت تجاوزی از خطوط ترسیم شدهی حاکمیت نمی کردند، یا اگر هم داشتند تعطیل ، منحل و غیر مجاز شدند. تحول طلبان و لایههای زیرین جریان اصلاحات از آغاز این جنبش تا به امروز تنها جریانی بودند که فعالیت سیاسی و کنشهای اجتماعی را علارغم تمام محدودیتها ، کاستیها ، ناکامیها، بگیر و ببندها، سرخوردگیها و خطرات آن توانستند به صورت سازمانی و تشکیلاتی هرچند غیر حرفهایی و با هزینههای شخصی در قالب احزاب و انجمنها و دستهجات مختلف با برگزاری نشستها، میتینگها، همایشها، کنفرانسها، نوشتن مقالات، کتاب، روزنامهها و مجلات به رشد و توسعهی جامعه ی ایرانی کمک کنند، همانطور که چپها در دهههای قبل از انقلاب کردند و امروز نمیتوان آنها را از جریان روشنفکری ایران جدا و یا حذف کرد، چرا که با حذف آنها چیز دندانگیری از جریان روشنفکری ایران باقی نمیماند، بنابراین تلاش برای حذف بدنهی اصلاحات و یا تحولطلبان امروز داخل ایران از جنبش گذار از حاکمیت کاری بیهود ، عبث و ناشدنی است.
در مقایسه با کشورهای منطقه ( عراق، افغانستان، سوریه ….) جامعهی ایران جامعهی اصلاح طلبی است، غیر از این میبود، چهار دهه کجدار و مریز با حاکمیت اسلامی مدارا نمیکرد. در این چهار دهه جامعهی ایران نه تمام قد تن به سیاست و خواستههای حاکمیت اسلامی سپرد و نه از روشهای مبارزهی مسلحانهی سازمانهای چریکی برای ساقط کردنش استقبال کرد، در این میان حتا به گروهای برانداز دیمی و فاقد پلاتفرم روشن که بدون در نظر گرفتن مناسبات قدرت و شاکلهی فکری جامعهی ایران مبارزه میکنند نیز اقبالی نشان نداد.
دگرگونیها و جابجایی اندیشه و نگرشهای سیاسی در میان فعالین و کنشگران به شدت در حال تغییر است.
روشهای تمامیت خواهانه و تک بعدی گذشته جوابگوی انباشت مطالبات عقب افتادهی جامعهی متنوع و متکثر ایرانی نیست. پافشاری بر منش و باورهای تافتهی جدا بافته و قیم مآبی و مهتر سالاری علاوه بر اینکه تحقیر و تحمیق را القا و به همراه می آورند تهی از معنا و مفهوم نیز شدند و نسخهی مطلوب شرایط امروز ما قطع به یقین هم نمیتواند باشند.
در بدنه جبههی اصلاحات که امروز به نام تحول طلبان شناخته میشوند باورمند به سوسیالیزم، دمکراسی و لائیسیته بسیارند که از گفتمان اصلاحطلبی به عنوان یک پل و یا مجرایی مناسب و عاری از خشونت برای رسیدن به آرمان و آرزوهایش استفاده میکند و مجرایی کم هزینهتر از آن نمییابد.
تمام آنچه که در بالا آمد مقدمهایست برای به میان کشیدن موضوع خلاء قدرت در بعد از جمهوری اسلامی که غریب به اتفاق اپوزیسیون خارج از کشور از آن می ترسند و یا به نوعی جامعه را می ترسانند.
مخاطب من در اینجا نه آن بخش از اپوزیسیون که اعتقاد به مبارزهی مسلحانه و چریکی دارند و نه آن بخش که به کمک کشورهای خارجی برای برانداختن حاکمیت اسلامی معتقدند و نه حتا آن جریانی که معتقد است که تمام این سیستم از ذیل تا راس باید حذف و نادیده گرفته شود، بلکه مخاطب من آن جریانی است که معتقد است که میتوان به بخشی از بدنه حاکمیت و اصلاحطلبان اعتماد کرد و یا با آنها به گفتگو نشست ، لیک هنوز معضل بزرگ را در خلاء قدرت بعد از براندازی میبیند.
سئوالی که من متوجه این دوستان میکنم این است که ، شمایی که به تحول طلبان داخل کشور رسمیت میدهید و معتقدید که جداشدگان از حاکمیت میتوانند بخشی از نیروهای دوران گذار باشند از طرفی هم معتقدید که این جریان قابلیت گفتگو و ائتلاف را دارند ، لیک وقتی به موضوع خلاء قدرت می رسید این جریان را کلا نادیده می گیرید و یا از دایرهی حذف میکنید و یا جایگاه بیست میلیونی آن را در میان جامعه به هیچ می انگارید.
آیا فکر نمیکنید شعار( اصلاحطلب ، اصولگرا دیگه تمام ماجرا ) به همان اندازه باور ناپذیر است که شعار ( رضا شاه روحت شاد ) آیا فکر نمیکنید که ترساندن جامعه از خلاء قدرت با علم به اینکه این نیرو ها متشکلترین ، واقع بینترین و ستادیترین نیروهای اپوزیسیون داخل کشور هستند که هنوز از مشروعیت و جایگاه سیاسی و اجتماعی برخوردارند و نادیده انگاری آنها ابزاری برای عوام فریبی و کلاهبرداری سیاسی است؟ یا در خوشبینانهترین حالت بی انصافی سیاسی است چنانچه بخواهیم تمام ناکامیها را یک کاسه به حساب و در فاکتور آنها درج کنیم؟