جوانکشی در خیابانها ی ایران
اکبر کرمی

علی خامنهای هم دروغگو است و هم نادان؛ او ایستادهگیمردم در برابر حکومت سرکوب و سرب را وابسته به بیرون از مرزها و تحریکشده توسط بیگانهگان میداند! این یک دروغ بزرگ است! (حتا هوادران او میدانند که او دروغ میگوید.)
اما این دروغ از او که چند دهه مردم و یک انقلاب مردمی را به خاک سیاه نشانده است، چندان عجیب نیست. با این همه حتا اگر او درست بگویید و بیگانهگان در تحریک مردم دست داشته باشند و غالب مردم ایران نادان و فریبخورده باشند، در یک مساله نباید تردید داشت. این مردم جمهوری اسلامی ایران و علی خامنهای را نمیخواهند.
اگر فریبخوردهگی بتواند نافی حقوق یک ملت باشد، در پله ی نخستین بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی ایران، انقلاب اسلامی ۵۷ را برآمد فریب مردم میدانند. مردم حتا اگر فریب خورده باشند، صاحب و تصمیمگیرنده ی نهایی هستند و حالا با صدایی بلند میگویند: جمهوری اسلامی ایران را نمیخواهند؛ جمهوری اسلامی باید برود.
علی خامنهای گفته است: «در حوادث اخیر، نقش و دخالت دشمن برای همه و حتی برای صاحبنظران بیطرف خارجی روشن و آشکار است. این قضایا یک موضوع خودجوش درونی نیست؛ البته ممکن است از برخی زمینهها استفاده کرده باشند؛ اما اقدامات دشمن همچون تبلیغات، تلاش برای اثرگذاری فکری، ایجاد هیجان، تشویق و حتی آموزش راههای ساخت مواد آتشزا، اکنون کاملاً واضح و آشکار است.»
او گفته است: «حکم کسانی که به خیابانها آمدند متفاوت است. برخی از این افراد یا عامل دشمن هستند یا اگر عامل هم نباشند، همجهت با دشمن هستند؛ و برخی هم افراد هیجان زده هستند. در مورد دسته دوم باید کار فرهنگی انجام گیرد اما درخصوص دسته اول، مسئولان قضایی و امنیتی باید وظیفه خود را انجام دهند.»
«اینکه برخی میگویند فضا را امنیتی نکنید بله ما هم موافق هستیم و تا آنجایی که ممکن است فضا نباید امنیتی شود؛ اما کار فرهنگی جای خود و کار قضایی و امنیتی هم در جای خود.»
(برگرفته از ص اسرافیل حضرتیان ۲۰ مهر ۱۴۰۱)
این ادعاها ی سخیف و اداها ی کودکانه و زبونانه نشان میدهد که باد این مرده ی ورمکرده در حال خوابیدن است؛ در پیامی او به اعضا ی مجمع تشخیص مصلحت نظام نشانهها ی استیصال آشکار است. او درمانده است و میداند، بسیار گند زده است!
اگر کمتر حرف میزند یا کمتر خودنمایی میکند، نه از آنروست که اوضاع کنترولپذیر است؛ از آن روست که واکنشها ی دفاعی کودکانه ی او فعال شده اند؛ او چشمها یاش بسته است، تا شاید بحران تمام شود.
سلطان حسین سیاست ایران به آخر خط رسیده است؛ او که امروز نوجوانان و جوانان ایران را در خیابانها سلاخی میکند، و از جنازهها ی آنها هم نمیگذرد، همان کسی است که در سال ۱۳۹۳ احساس پیروزی میکرد و به جوانان غربی نامه نوشت.
حالا همه میدانند که او تنها یک دروغگو ی نادان است.