مقالات فیسبوکی

جنبش‌ها ی مردمی را مصادره نکنید!

اکبر کرمی

در استدلالی مضحک لایه‌هایی از براندازان ویرانی‌طلب که گرفتار کوربینی تاریخی هستند، ادعا کرده‌اند که به دلیل ناکامی اصلاح‌طلبان در جمهوری اسلامی باید از اصلاح‌طلبی عبور کرد. آن‌ها می‌خواهند فرایند گذار را به گذار از اصلاح‌طلبی ‌هم بکشانند، تا بتوانند گذار را مصادره کنند! و اگر احتمالن چیزی ماند بالا بکشند!
آن‌ها در نقد اصلاح‌طلبی می‌گویند: چون اصلاح‌طلبی در جمهوری اسلامی مقهور هسته ی سخت قدرت بوده است و نتوانست به آرمان‌ها و آماجی که سر آن داشت و وعده داد برسد، پس اصلاح‌طلبی در جمهوری اسلامی ممکن نیست! و به اصلاح‌طلبان نمی‌توان اعتماد کرد!

اگر این دست نقدها به درستی و راستی و تا انتها ی منطقی خود وارسی شود، (یعنی با این متر جریان‌ها ی سیاسی دیگر را هم متر بزنیم) بعید می‌دانم چیز دندان‌گیری برای ما بماند! تصور کنید اگر به اصلاح‌طلبان که مقهور مناسبات حقوقی و حقیقی قدرت در جمهوری اسلامی شده‌اند، نمی‌توان اعتماد کرد، چه گونه می‌توان به سلطنت و بازمانده‌گان آن اعتماد کرد؟ در حالی که به تعبیر خودشان به سنتی 2500 ساله تکیه داده‌اند و نیم سده در مملکت همه‌کاره بودند، اما مقهور یک آخوند یک‌لاقبا و به قول خودشان هندی شدند!

گیریم دوران سیاه پهلوی در همانندی با دوران جمهوری اسلامی آن‌قدر سیاه نبود که انقلابیون تصور و القا می‌کردند، چه‌گونه می‌توان به نظام، جریان، مرده‌ریگی و مدعی تاج‌وتختی اعتماد کرد که دو کودتا، دو شکست خفت‌بار، دو فرار بزرگ و یک انقلاب بی‌معنا را به مردم خود تحمیل کرده است؟ پدر و پسر را در دوران پهلوی باید پدر و ‌پسر شکست نامید. آن‌ها تنها شکست نخوردند، چند شکست بزرگ را به ملت ایران تحمیل کردند.

اصلن شکست در کارنامه ی کدام جریان سیاسی در ایران دیده نمی‌شود؟ چپ‌ها کم شکست خورده‌اند؟ مصدقی‌ها و ملی‌گراها چطور؟ تاریخ شکست را هم باید از سر نوشت و هم باید از سرخواند. تاریخ شکست در ایران از اتفاق وقتی به انقلاب اسلامی می‌رسد، بسیار درس‌آموز است برای پرهیز از انقلاب.

تاریخ شکست اگر به درستی آسیب‌شناسی شود، ایستادن را و ایستادن برای اصلاحات و برابر استبداد را به ما می‌آموزد. خواست‌ها ی محدود و‌ ایستاده‌گی نامحدود، رمز پیروزی است. جنبش‌ها ی اجتماعی ام‌روز در ایران از این منظر اصلاح‌طلبانه‌اند.

در این چشم‌انداز و با این آسیب‌شناسی، ادعا ی گذار از اصلاح‌طلبی بی‌معناتر از آن است که چندان چنگی به دل بزند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا