جبهه ی مفلوکات یا اصلاحات؟
اکبر کرمی

یکم. اصلاحطلبان با خیرخواهیها ی بیمایه در وسط ایستادهاند و از تندروها دو طرف میخواهند، خردمندی به خرج دهند و از سرکوب، خشونت و تخریب بپرهیزند! این ادعاها و خواهشها هرچند لازم، ضروری و در این مرحله بسیار حیاتی است، اما بدون آمدن به خیابان همانند دوردرمانی بیمایه است و چندان در مزاج دو طرف تغییر ایجاد نخواهد کرد!
جریانها ی اصلاحطلب باید در خیابانها به مردم بپیوندند و از وسطبازی کردن دست بکشند! تنها در این صورت خیابانها ممکن است تن به مدیریت تازه بدهد. حضور با برنامه و با آرامش در خیابانها هم به محدود شدن تخریبها خواهد انجامید و هم به محدود شدن سرکوبها! و این دو اشتها ی آمدن و ماندن در خیابان را در طبقه ی متوسط تحریک خواهد کرد.
نامها ی ملی و بزرگ برای سرگور ساخته نشدهاند، امروز روز هزینه کردن و ادا ی دین به ملت است.
دوم. به عنوان نمونه به بیانیه ی جبهه ی اصلاحات که در زیر آمده است نگاه کنید؛ شوربختانه این جبهه و بیانیه ی آن چنان بیمایه و محافظهکارانه پرداخت شده است که جبهه ی اصلاحات را به جبهه ی مفلوکات همانند کرده است.
جبههٔ اصلاحات ایران میگوید: «فاجعهٔ مرگ مهسا (ژینا) امینی در اثر برخورد خشن گشت ارشاد چنان تکاندهنده و دلخراش است که هر واکنشی به آن کمتر از برچیدن کامل گشتهای ارشاد غیرمسئولانه است.»
به باور این جبهه «برخورد قهری گشتهای ارشاد در زمینهٔ پوشش زنان گذشته از اینکه ناقض حقوق و آزادیهای اساسی شهروندان است، در جامعهای که طبق نظرسنجیهای معتبر داخلی اکثر شهروندان آن مخالف گشتهای ارشاد و تحمیل پوششاند، همیشه میتواند بستر تنشها و زد وخوردهایی شود که به فاجعهای مشابه مرگ دلخراش مهسا امینی بیانجامد.»
جبههٔ اصلاحات در نهایت با محکوم کردن این برخورد که به مصیبت مرگ مهسا امینی انجامیده است، خواستار آن است که
الف) «بساط گشتهای ارشاد که به خشم و نارضایتی عمومی و فاجعه میانجامند و ناقض کرامت شهروندان است جمع شود.»
ب) «عاملان و آمران این فاجعه محاکمهٔ علنی و محکوم شوند.»
ج) «مراجع عظام تقلید و علمای اعلام صدای اعتراضشان را به این تحمیلهای فاجعهخیز به نام اسلام که هم از جهت نقض حقالناس و هم طبق قاعدهٔ حرمت تنفیر از دین حرام شرعی اند بلند کنند و واکنش موثری نشان دهند.»
(۲۵ شهریور ۱۴۰۱)
سوم. به عنوان کسی که سالها است از فلسفه ی سیاسی اصلاحطلبی دفاع می کنم و سیاستورزی اصلاحطلبانه را توزیع میکنم و توضیح میدهم گاهی از خود میپرسم، چرا در برابر این منطق که تاریخ ما با هزار زبان از آن پشتیبانی میکند، این همه مخالفت و مقاومت وجود دارد؟
چیزها ی زیادی به ذهنام میآید، اما از همه مهمتر شاید آن باشد که این فلسفه سیاسی و الگو ی سیاستورزی هنوز نتوانسته است نمایندهگان مناسبی برای خود در ایران امروز دستوپا کند! هنوز بیانیه ی محکم جریان سیاسی اصلاحطلبی که آشکارا خود را سکولار میخواند و بیلکنت از اصلاحات ساختاری در ایران دفاع میکند*، خشک نشده است که این بیانیه ی کمجان و حتا مسخره از سو ی جبهه ی اصلاحات صادر میشود.
این جبهه از یکطرف خواهان پایان گشت ارشاد است و از طرف دیگر از مراجع عظام و علما ی اعلام میخواهد صدا ی خود را در جهت دفاع از حقالناس بلند کنند!
بگذریم که این فاجعه در آغاز با دخالت نابهجا ی روحانیت، روحانیون و نهادها دینی در پهنه ی سیاست ایجاد شده است، و آوردن روحانیت به میدان سیاست نقض غرض و از اساس نادرست و ناراست است!
پرسش اساسی این است که مگر روحانیت و ادیان در امور سیاسی داوریها ی یگانهای دارند، که حضور و صدا ی آنان بتواند به این دعواها ی بیپایان و بیمعنا پایان دهد؟ و مگر در طرف مخالف روحانیت و خوانشی از روحانیت و دین نیست، که به کار حکومت بخورد؟
آیا کشیدن دین و روحانیت به میدان سیاست در اساس با سیاستورزی اصلاحطلبانه در ایران سازگار است؟
آیا زمان آن نرسیده است، که جبهه ی اصلاحات با پایان دادن به دروغ بزرگ حکومت دینی دستکم از طرف خود دین را و بازی با آن را از کشمکشها ی سیاسی حذف کند؟ و سیاست را به پهنه ی سیاست و منازعه ی قدرت محدود کند؟
آیا زمان آن نرسیده است که دستکم با دامن نزدن به دروغ حکومت دینی، دینداران و احساسات آنها را بیرون از میدان سیاست گذاشت؟ و به دین ستیزی در میان مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی پایان داد؟
هر اصلاحی در ایران با اصلاح گفتمان سیاسی در ایران کلید خواهد خورد. برای پایان دادن به سلطه در ایران باید از سلطه ی گفتمان دروغ حکومت دینی بیرون آمد. این جبهه ی مفلوک اصلاحات به کجا میرود؟ و این قافله ی غفلت به کجا میتواند برسد؟
زنان و جوانان انرژی اصلی هر گونه اصلاحاتی در ایران هستند، اگر امروز برای پشتیبانی از زن، زندهگی و آزادی به خیابانها نیایید و اگر با همه ی قوا به میدان آزادی و خیابانها زندهگی نیایید، هیچ کس فردا نام شما را جدی نخواهد گرفت.
- این جریان که میتواند اصلاحطلبی جدید نامیده شود میگوید: «برچیدن گشت ارشاد و قانون ناراست حجاب اجباری خواسته حداقلی است، مطالبه عمومی، جدایی دین از دولت است و این جز با تغییر و تحوّل ساختاری میسر نیست.»