تنها ما میتوانیم بگوییم عدالت چیست
اکبر کرمی
عدالت چیست؟
و چه نسبتی میان عدالت و فلسفه ی سیاسی دلخواه ما هست؟
یکم. برآورد و تخمین نتایج دیرآیند فرآیندها ی سیاسی کار چندان سادهای نیست و به آسانی از عهده ی همهگان برنمیآید.
جداییدن سیاستورزی از فلسفه ی سیاسی از لوازم ضروری چنین برآوردی است؛ که میتواند کنشها ی سیاسی را به کنش دمکراتیک برساند؛ یعنی اگر به گذار دمکراتیک در ایران چشم داریم، باید بتوانیم با فاصله گذاشتن میان آماجها و آرمانها ی خود (که چشم به گفتمانها و انگارهها ی سیاسی دارند) از یکطرف و کنشها ی سیاسی خود (که چشم به رقابتها ی سیاسی دارند) از طرف دیگر، بتوانیم کنش سیاسی خود را با آماجی که داریم هماهنگ کنیم.
دوم. درک روشن عدالت و داشتن دریافتی مناسب از ارزشهایی چنین، مهمترین سازوکاری است که میتواند به ما اماکن بدهد بتوانیم از فلسفه ی سیاسی دلخواه خود دفاع کنیم. در غیبت درکی روشمند از عدالت بسیاری از بگومگوها ی سیاسی در سطح پالتیک و دعواها و ادعاها ی سیاسی میماند و غالبن به فلسفه ی دلخواه ما نمیرسد.
سوم. در یونان باستان دریافت چیره در مورد عدالت همان انگاره ی هارمونی و نظم و هماهنگی است. یعنی عدالت به آن معنا است که هر چیزی باید در جایگاه (درست) خود قرار بگیرد. دریافتی که تا دوران نوزایی بر جان و جهان اروپاییها هم سنگینی میکرد.
انگاره ی هارمونی و هماهنگی به عنوان سرچشمه ی عدالت در هستیشناسی افلاطون (دنیا ی آرمانی) به شاهفیلسوف میرسید؛ یعنی شاهفیلسوف است که باید بگویید جا ی هر چیز کجاست. در شناختشناسی و اخلاق سقراطی گفتمان عدالت به حقیقت، راستی، خوبی و فضیلت میرسد و در الاهیات ارسطو به فرمان الهی. به زبان دیگر هنوز عدالت همان «هر چیز باید در جای خودش باشد» فهمیده میشود، تنها کسانی که میتوانند تعیین کنند که جا ی هرچیز کجاست تغییر کرده است.
چهارم. هم انگاره ی “هماهنگی” و هم “فرمان الهی” پیشتر در زرتشتیگری شناخته شده بوده است و احتمالن از همان مسیر (و همانند دیگر همانندیها ی خانوادهگی در اقوام هندی اروپایی) هم به یونان باستان و هم به ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) رسیده است.
در الهیات زرتشتی آشکارا از سنجیدن و وزن کردن رفتارها و انتخابها ی آدمیان با فرامین الهی در هنگامی که روح درگذشتهگان از پل چینوات میگذرند یاد میشود. چنانچه در مدارک باستانی و تحقیقات جدید آمده است سهگانه ی رشنو(اهورا مزدا)، میترا (خدا ی راستی و نیکی) و سروشا (خدا ی بندهگی و سرسپردهگی مذهبی است) بر این فرایند نظارت دارند. اهورا مزدا که خدا ی خدایان است البته بسیار بخشنده است و از بسیاری از خطاها ی درگذشتهگان میگذرد و از غلتیدن آن ارواح در خانه ی ناراستیها و دروغها جلوگیری میکند و آنان را به خانه ی آهنگها، آوازها و راستیها رهمینماید.
با این سرنویس چندان دشوار نیست توضیح این پرسش که چرا درک ماایرانیان از عدالت این قدر سنگی و سنتی و بیمعنا است و هنوز گامی از عدالت همانند هماهنگی پیشتر نرفته است؟
عدالت در دریافتها ی سنتی غالبن به هارمونی، نظم، و قرار دادن هر چیز در جای خود میرسد که در اشکال مختلف توسط قانون، خدا، یا فیلسوف شاه رقم میخورد. در جهانها ی جدید اما این قانون طبیعی، قرارداد اجتماعی است و چیزهایی از این دست است که تعیینکننده هستند و جای خدا، قانون، و شاهفیلسوف مینشیند.
(برای ما ایرانیان که در کشاکش مدنیت جدید و مدرنیته ماندهایم ، عدالت شوربختانه هنوز همان نظم و هماهنگی و راستی – در مفهوم درست و حق بودن- است که از چند مسیر به جهان ما رسیده است و ما را در آن ماسانده است!)
در این جابهجایها است که پس از مدرنیته با تولد انسانشناسی جدید در پهنه ی انگارهها ی سیاسی برابری به جا ی هارمونی، نظم و راستی مینشیند و انسان به جا ی خدا، قانون، و طبیعت تا برایش و فرگشت را مدیریت کند.
*این متن را به سپیده رشنو پیشکش میکنم که کسی نمیدانست نام بزرگ “رشنو” از کجا آمده است و یعنی چه!
هر چند در باور من نام کوچک اهمیت دارد، که پیامآور فردا و سپیده برای ایران است.