بحران اقناع
علی زمانیان

در ادبیات سیاسی، صورتبندیهای مختلفی از انواع بحرانهایی که ممکن است هر نظام سیاسی با آن مواجه شود، ارائه شدهاست. یکی از آن بحرانها، “بحران اقناع” است.
خلاصهی بحران اقناع این است:
زمانی که میان مردم و حاکمیت، مثلا در باب چگونگی و چرایی یک رویداد و اتفاق، اختلاف نظر رخ دهد، نظام سیاسی مستقر و صاحبان قدرت، نمیتوانند آن اتفاق را توجیه و افکار عمومی را قانع کنند.
وقتی حکومت، قدرت اقناع خود را از دست میدهد، پروندهی هیچ اختلافی مختومه نخواهد شد و بتدریج، اختلاف بر اختلاف، انباشت شده و روابط ملت با دولت به تیرگی میگراید.
در چنین اوضاع و احوالی، وقتی رویدادی ناگوار رخ میدهد، جامعه در اثر بیاعتمادی به نظام سیاسی، هرگونه توضیح مسئولین و حتی مستندات را مخدوش میداند. در این وضعیت، هر توضیحی بیفایده است، و اتفاقا اصرار بر صحت مستندات، مسئله را پیچیدهتر میکند.
نماد بحران اقناع در فرهنگ عامه، همان چوپانی است که به علت دروغهای فراوانی که گفته بود، در وقت خطر و حملهی واقعی گرگ، هیچکس فریادهایش را باور نکرد. چوپان با گرگ روبهرو شد، زیرا به اهمیت اعتماد دیگران آگاهی نداشت و نمیدانست، روزی خواهد آمد که دروغهایش او را به نابودی میکشید.
بحران اقناع، یعنی شهروندان، صدق مدعای حاکمان را باور نمیکنند و حاکمان هیچ راهی برای اثبات ادعایشان در اختیار ندارند. بحران اقناع، نشان میدهد که پیش از این، کاخ “اعتماد” مردم به منزلهی ضرورتی بنیادین، به تیشهی بیخردی سیاسی فرو ریخته است.
وقتی اعتماد سیاسی بهصورت نگران کننده کاهش مییابد، آنگاه جادهی اقناع، بهطور کامل مسدود میگردد. “اعتماد”، رکن پایهای و سرمایهی اصلی در هر ارتباط است.
نشانههای آشکاری وجود دارد که شرایط کنونی کشور، بهسمت “حداکثر سوتفاهم” میل پیدا کرده است. بهتعبیر دیگر، فضای روانشناختی سیاسی، مملو از بیاعتمادی و سوظن است.
این سخن بدان معناست که میتوان حدس زد هرگونه کوشش حکومت برای تنویر افکار عمومی و گزارش مربوط به مرگ “مهسا امینی”، به بنبست میخورد و مورد پذیرش جامعه قرار نخواهد گرفت. نه از آنرو که گزارشها الزاما کذباند، بلکه به این علت که جامعه اعتمادش را به حاکمان از دست داده است.
بهترین و گویاترین شیوهی سنجش اعتماد مردم به اربابان قدرت، دقیقا در کیفیت و کمیت پذیرش یا عدم پذیرش صدق مدعای حکومت از سوی مردم است.
میزان وقت و تلاشی که باید صرف قانع شدن مردم کنند و مقدار حجم استنادات، نشان دهندهی میزان اعتماد مردم است. هر چه اعتماد کمتر باشد، باید تلاش بیشتر و مستندات بیشتری فراهم کنند. اما گاهی چنان اعتماد از دست میرود که هر تلاشی برای توجیه، بیفایده خواهد بود.
مسئلهی عدم توانایی حاکمیت در اقناع افکار عمومی در موضوع مهسا امینی، موضوعی نیست که به چند روز اخیر مربوط باشد. بلکه این مسئله، ریشه در دهها سال بیتوجهی و بیاعتنایی به نگرش مردم و بعضا دروغها و خطاهای اخلاقی دارد.
مشکل، بسیار پیچیدهتر از آن است که بتوان آن را با یک بیانیه و یا اطلاعرسانی ساده حل و فصل کرد.
چارهی کار در ترمیم جدی ساختار و مناسبات دولت با ملت و تغییر بنیادین در سیاستهایی ناکارآمد و بلکه مضر است که روح و روان جامعه را دستخوش رنجها کرده است. بهدست آوردن اعتماد از دست رفته، مستلزم کوششی جانکاه و البته خردمندانه است.