بازی دوسر باخت اسلامستیزان
اکبر کرمی
هم خامنهای و هم اسلامستیزان اصرار دارند که اسلام و جمهوری اسلامی را یکی، یا دستکم ادامهی یکدیگر نشاندهند. از اینکه اسلام در مقایسه با دیگر ادیان کجا ایستاده است، و چه حظی از حقیقت دارد، یا ندارد بگذریم. از این نکته هم بگذریم که اسلام یا مظروفهای دیگر با ظرف ذهن ایرانی چه کردهاند و میکنند.
برای آنان که به سیاست علاقهمند هستند و دستی در تحولات زمانه دارند این پرسش شاید مهمتر باشد که خامنهای و اسلامستیزان از این درهمآمیزی در پی صید کدام ماهیهستند؟
آشکار است که خامنهای با قالب کردن این نادانی (او با آگاهی به این نادانی دامن میزند) چند ماهی بزرگ صید خواهد کرد.
یکم. برای خود و رهبری غیرقانونی و غیردمکراتیک خود حقانیت دینی میتراشد.
دوم. مخالفان میلیونی مسلمان و منتقدان پرشور مسلمان خود را ساکت و سانسور میکند.
سوم. برخی از مسلمانان نادان و سادهدل (که با سیاستهای او همسو نیستند) را به اردوگاه خود میکشد.
چهارم. مشکلات خود با کشورهای خارجی را با مخالفت آنها با اسلام توجیه میکند و به انگارههای نیرنگ پروبال میدهد.
پنجم. برای سرکوب منتقدان و مخالفان به پیادهنظام خود انرژی و معنا میدهد.
ششم. شکافی بزرگ را به منتقدان و مخالفان خود بر سر اسلام تحمیل میکند.
هفتم. نادانی و ناکارآمدی خود را با پوشش اسلام جبران میکند. و انتقاد از خود را (دستکم در میان هواداران) پرهزینه!
هشتم. نزاعهای سیاسی معنادار را به نزاعهای دینی بیمعنا تبدیل میکند و مخالفان خود را سرکار میگذارد.
نهم. برخی از منتقدان خارجی و داخلی را گیج میکند.
دهم. از سرمایه دینی برای روتوش کردن گافهای سیاسی خود بهره میبرد.
و…
آشکار است این خیمهشببازی که با نادانی اسلامستیزان گرم میشود، برای زندانبان اعظم ایران (که خود را ولی فقیه جهان و حومه میداند) فرصت بسیار گرانبهایی است، اما برای آنان که به تغییرات اساسی سیاسی در ایران چشم دوختهاند، یک فاجعه است! یک بازی دوسر باخت! پیوند سیاست به اسلام در ایران اگر کارگر افتد، تغییرات سیاسی در ایران را موکول به محال میکند و آب به آسیاب استبداد و خامنهای میریزد. این چه بلاهتی است که تغییر خامنهای را در گام نخست به تغییر جمهوری اسلامی، سپس به تغییرات اساسی در ایران، و در گام پسین به تغییر مردم ایران پیوند میدهد؟
سیاستورزی تا جایی که من میفهمم تغییر جامعه در شرایط موجود است. آنها که به تغییر ملت ایران و دین یا مذهب ایرانیان چشم دوختهاند، بهتر است به کارهای فرهنگی و دانشگاهی بپردازند.
آنها در بهترین حالت – در اندازههای ایرانی – میتوانند شاعر و – در اندازههای جهانی – میتوانند فیلسوف شوند. آنها هرچه هستند سیاستمدار نیستند و با سیاستورزی بسیار بیگانهاند.