سیاست

افق جهانی انقلاب!

#انقلاب_1401

مرتضی ملک محمدی

خیزش انقلابی مردم ایران تا همینجا سنگرهایی مهمی را فتح کرده است . هم در بعد ملی و هم در بعد جهانی. دروازه سیاسی و اخلاقی حکومت در مقابل حمله انقلاب چنان از هم فرو پاشیده است که حرفهای کهنه خامنه ای برای توجیه حامیان نظام حتا میان خودشان اسباب خجالت و خنده می شود.


کار نبرد دراین عرصه ها تقریبا تمام است و پرچم انقلاب با شعار ، زن ، زندگی ، ازادی بر قله جامعه و قلعه حکومت محکم کوبیده شده است. انچه در این روزها و لحظات موضوع داغ انقلاب است پیکار سخت افزاری و چالش قوای مادی در صحن شهر و خیابان است.کانون پیکار انقلابی اکنون در این جاست . و برغم اینکه جنبش مردمی در این عرصه هم پایگاه هایی مهمی را فتح کرده . اما برتری هنوز با قوای حکومتی است.

انقلاب با موتور دو سوخت رادیکالیسم و فمینیسم می‌کوشد موانع پیشرفت بیشتر خود را از میان بردارد ، یعنی بر ترس ، تردید و محافظه‌کار ی و بی تفاوتی بخشهای بزرگ جامعه غلبه پیدا کند. و انها را مستقیم به میدان بکشد . ترس و نگرانی و محافظه کاری ناشی از خطر شعله ور شدن جنگ داخلی ، یا تجزیه کشور و فروپاشی اجتماعی . این موانع ذهنی از دشواری های اعتلای انقلاب است که توسط رژیم و وابستگان ان و عوامل دیگر دامن زده میشود. به همین خاطر آگاهی حاکم بر انقلاب با شناخت این ترس واقعی می کوشد بگونه ای عمل کند که این نگرانی‌ها را به حداقل برساند . مثل امتناع از اعمال خشونت ، جلو گیری از هرج و مرج و اقدامات خرابکارانه در طول اعتراضات ، ترغیب مردم به پیوستن به انقلاب با شعارها و شیوه های اگاه گرانه ، تشویق و تقویت حس همدردی ، هم چنین با گفتار و رفتار و حدت طلبان برای اتحاد بخش های مختلف مردم .

حمایت جهانی نیز برای تحرک بیشتر انقلاب نقش مهمی دارد . در این عرصه جنبش انقلابی تاکنون با اقبال زیادی روبرو بوده است . هم در برانگیختن جامعه ایرانیان خارج کشور و هم جذب همدلی افکار عمومی جهان و هم جلب حمایت دولتها و طبقه سیاسی کشورهای غربی . این پیشرفت ها در ابعاد خارجی نیز اساسأ مرهون همان ترکیب رادیکالیسم جوان و فمینیسم مدرنی است.که تصویر آرمانی و جذابی از انقلاب ایران بر ساخته است .‌اما اینجا هم پیشرفت بیشتر انقلاب با مسایل و موانع خاصی روبروست. بخصوص در سطح رابطه با طبقه سیاسی و حکومت های جهان غرب که برغم ابراز همدلی با مردم ایران هر دو طرف با تردیدها و عدم شناخت هایی روبرو هستند.

رشته ای از ان نگرانی‌های مربوط به تجزیه کشور یا جنگ داخلی و اصطلاح سوریه ای شدن به این بعد خارجی انقلاب و چگونگی دخالت دولتها ربط پیدا می کنند . موضوع حساسی که در ذهنیت قدیمی ایرانیان نسبت به دخالت خارجی همواره با بدبینی و سوئظن توام بوده است . بد بینی و احساسی نفرتی که جمهوری اسلامی بیش از هر جریان سیاسی دیگر در تاریخ جدید ایران از ان بر ضد جنبش دموکراتیک و تخریب ارزش های جهان مدرن غرب استفاده کرده است . به خاطر همین سوئ استفاده ویرانگر حکومت اسلامی از بیگانه ستیزی است که نسل جدید ایران خط خود را بکلی از خط ضد غربی و ضد امریکایی جدا کرده و روی این نگرش حاکمیت هم مانند همه بنیاد های ایدئولوژیک و سیاسی دیگر آن خط کشیده است.

تا انجا که سیمای بیرونی جنبش نشان میدهد ما هیچ اثری از شعار و نماد ضد غربی و ضد امریکایی نمی بینیم . این پدیده البته تازگی ندارد. سالها پیش حتا قبل از جنبش هشتاد و هشت مردم ایران حساب خودشان را از فرهنگ و سنت مرگ بر امریکا و پرچم سوزان آن جدا کرده بودند . برای مثال در سال هشتاد و هشت در حالیکه رهبری موسوی و اصلاح طلبان از نزدیک شدن به غرب و درخواست حمایت هراس داشتند ، مردم جلو تر از رهبران شعار میداند اوباما با انهایی یا با ما .؟ یعنی مردم برخلاف رهبران ترسی از درخواست حمایت از امریکا نداشتند.

این شعور سیاسی امروز در خیزش انقلابی مردم به بلوغ بیشتری رسیده و افکار عمومی و همچنین بسیاری از کنشگران جامعه مدنی و سیاسی با جسارت از دولتهای دموکراتیک غربی تقاضای حمایت می کنند و بدون ترس از مارک های فلج کننده ای چون چلبی سازی و رهبر تراشی با مقامات بالای سیاسی این کشورها ملاقات می کنند. این نگاه در تاریخ سیاسی کشور ما کم سابقه است و به نظر می رسد نسل جد ید ایرانیان در نگاه به غرب و مدرنیته به نقطه ای رسیدند که یاد آور نگاه روشنفکران و پیشگامان عصر مشروطه است ، یعنی بازگشت به نوع تازه ای از غرب شناسی و غرب گرایی.

این تحول نشانه یک گرایش عمومی است اما رسوبات تفکر ضد غربی و احساسات ترس خورده از تماس با رهبران غرب همچون یک مانع عمل می کند . این نگرش کهنه در پشت هر ملاقات و مراوده سیاسی با نمایندگان رسمی دولتهای غربی ، یا طمع امپریالیسم چپاولگر و قصد رهبر تراشی را می بینند ، و یا رد پای وطن فروشی و خیانت را . موضوع این نیست که خطرات در کمین چنین مراوداتی را نا دیده بگیریم و ساده دلانه فکر کنیم حمایت های این کشورها همه بی چشم داشت و در راه خلق و خدا ارایه و ابراز میشود و انها هیچ منافع خاص و یا جاه طلبی ندارند . بلکه مساله این است که درک درستی از شرایط عصر کنونی و جایگاه منافع انقلاب و کشور در رابطه با منافع و استراتژی غرب داشته باشیم. نگرش ایدیولوژیکی در این زمینه که خاص حکومت اسلامی و بخشی از چپ سنتی میشود مانع از فهم این شرایط مشخص تاریخی و رابطه جدید جنبش های ازادی خواهانه با غرب می شود.


سوال مشخص در این رابطه اکنون این است که ایا منافع غرب با اهداف انقلاب دموکراتیک ایران همسو هست یا نه؟. ایا یک نظام دموکراتیک در ایران از گزینه ها و الویت های غرب هست یا نه؟ افراد و سیاسیونی از نسل قدیم به این سوال قاطعانه جواب منفی می دهند. و نگاهشان از نوع تفکر جمهوری اسلامی است . اینها معتقد اند ، غرب خواهان پیشرفت ایران نیست. غرب در ایران و تمام خاور میانه و جهان دنبال نفت و کارگر ارزان است ، الویت غرب حمایت از دیکتاتور مطیع است و مشابه آن .البته میدانیم طبقه سیاسی غرب یک واحد سیاسی منسجم و یکپارچه نیست و حتا درون احزاب و دولتهای هر کشور غربی از جمله خود آمریکا گرایشات مختلف وجود دارد و در دفاع از جنبشها ی دموکراتیک و رفورمیستی مواضع یکدستی ندارند . اما تردیدی نیست که در صورت فرادستی یک جنبش دموکراتیک و الترناتیو هایی که با ارزشهای لیبرال و فرهنگ متعارف غرب همسویی داشته باشند ، از شانس زیادی برای جلب حمایت غرب برخوردارند. این واقعیت از شرایط خاص و مناسب عصر پسا جنگ سرد ناشی می شود.

این گرایش پس از فروپاشی سوسیالیسم اردوگاهی و غلبه پیدا کردن هژمونی لیبرال دموکراسی امریکا در جهان بسیار تقویت شد . اگر در ان دوران غرب برای جلو گیری از نفوذ کمونیسم شوروی در جهان سوم گزینه حکومت های دیکتاتوری و خنتا های نظامی را در الویت داشت ، در دوران جدید لیبرالیزاسیون سیاسی را همچون وسیله ای موثر برای حفظ ثبات سیاسی و تحکیم هژمونی جهانی خود بکار گرفت . این چرخش تاثیر مهمی در زوال یافتن رژیم های نظامی و دیکتاتوری و تقویت روند لیبرالیزه شدن دولتها در بسیاری از کشورها در اروپای شرقی ، در امریکای لاتین و اسیای جنوب شرقی بجا گذاشت . همین گرایش در سالهای نزدیک تر در بهار عربی هم تداوم پیدا کرد و غرب خوش بینانه به استقبال این تحولات جهان عربی رفت بخصوص که در بهار عربی برخلاف سنت ملی گرایانه ضد غربی هیچ اثری از شعارهای ضد غربی و ضد امریکایی حتا ضد اسرائیلی دیده نمی شد و نسل تازه ای از جوانان عرب در راس جنبشها ، خواهان ازادی و جهان روایی بودند . بی تردید این رویکرد جدید در استراتژی غرب یک پایه نیرومندی در اقتصادیات نو لیبرالی یعنی ضرورت ازاد سازی ، تحرک سرمایه جهانی و تشدید رقابتهای شرکتها در فاز جدید جهانی شدن داشت.

در واقع پس از فروپاشی اردو گاه شرق مدار جهان و زمین سیاسی زیر پای همه چرخید. اما همه متوجه تاثیرات و عواقب ان چرخش نشدند. اگر در ان دوران این اردوگاه شوروی سوسیالیستی بود که پایگاه و پشتیبان جنبشها و مقاومتهای ضد غربی و ضد امپریالیستی بود، در دوران جدید ، جنبشها پایگاه و پشتیبان خارجی خود را در بلوک غرب حستجو می کنند .یعنی اگر در جهان دو قطبی عصر جنگ سرد استراتژی جنبش های رهایی بخش بدون پیوند یا کمک کمپ شرق نمی توانست به هدف خود برسد در عصر کنونی و قطب بندی جدید کمک و پشتیبانی غرب برای موفقیت انقلاب ها و تحولات .دموکراتیک به یک پیش شرط مهم تبدیل شده است . بنا براین است که می بینیم انقلاب امروز ایران به حکم همین شرایط دوران در بعد جهانی به ناگزیر با استراتژی غرب همسویی پیدا کرده است . محرک اصلی این کشش و نیروی جاذبه دو طرفه امر دموکراسی و ارزش های مدرنیته است . اما این تنها عامل مشترک نیست دو عامل بسیار مهم دیگر ، جایگاه انقلاب امروز ایران را در استراتژی سیاسی غرب برجسته می کند.‌ نخست منافع مشترک در مبارزه با اسلام سیاسی و دوم خارج کردن ایران از کمپ در حال شکل گیری چین و روسیه ، دو رقیب استراتژیک بلوک غرب .

پیکار مردم ایران علیه حکومت اسلامی ، به واقع پیکاری است بر ضد یکی از مهمترین دشمنانی که نه فقط منافع و هژمونی طبقه حاکم غرب بلکه کل جوامع غرب را تهدید میکند. این تهدید صرفا منبع خطری در دور دست و بیرون از مرزهای اروپا و متحدین امریکا نیست بلکه کانون داغ و پر خطری در قلب خود کشورهای غربی دارد . این خطر درسالهای گذشته به چنان درجه ای داغ شد که واکنش جوامع غربی در مقابل ان به پیدایش احزاب پوپولیست راست و ناسیونالیستی منجر شد که بنیادهای لیبرال دموکراسی ها را به لرزه انداخته است. اسلام افراطی و سیاسی بزرگترین تهدید دموکراسی نه در خاور میانه بلکه در قلب اروپاست.‌ و جمهوری اسلامی یکی از ستادهای اصلی و فعال این خطر جهانی است. بنا براین هم برای مردم ایران و هم جوامع اروپایی کاملا قابل فهم است که در این پیکار انها منافع و هدف های مشترکی دارند.

در مقایسه با این مساله موقعیت جمهوری اسلامی در بلوک چین و روسبه از خصلت متفاوتی برخوردار است برای غرب نزدیکی حکومت اسلامی به چین و روسیه اساسا از نقطه نظر ژئو استراتژیک و تعادل قوای منطقه ای و بین المللی اهمیت دارد. ماهیت این رابطه بکلی با مقوله پیکار علیه اسلام سیاسی و پیشرفت جنبش دموکراتیک متفاوت است.‌ با این حال تصوری که جنبش انقلابی ایران از فردای پیروزی خود در اذهان جهانی ایجاد نموده بیش از همه جوامع و قدرتهای غربی را محذوب خود کرده است ، چرا که یک ایران دموکراتیک متمایل به غرب در منطقه حساس خاورمیانه تعادل قدرت را در منطقه را به سود غرب تغییر خواهد داد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا