مقالات فیسبوکی

آلات فعل را نباید جدی گرفت

اکبر کرمی

ابراهیم_رئیسی

اهمیت سخن‌رانی باسمه‌ای رییسی در داوری و باور من بیش‌تر از آن‌که به گفته‌ها ی او باز گردد، به ناگفته‌ها ی او مربوط می‌شود.

من در کل از شنیدن حرف‌ها ی مفت حالم خراب می‌شود و‌ شوربختانه چون در حرف‌ها ی مردان کوچک جمهوری اسلامی چیزی جز حرف مفت یافت نمی‌شود، طبیعی است که گوش دادن به آن‌ها عذاب الیم است؛ چیزی همانند خودآزاری! به ویژه، گوش دادن به حرف‌ها ی کسی که آدم‌کش است و می‌گویند شش کلاس بیش‌تر سواد ندارد!

با این همه و با هر ادباری که بود من به همه ی سخن‌رانی گوش دادم؛ اما نه به‌خاطر آن‌که بشنوم، چه می‌گوید! بیش‌تر دنبال آن بودم که ببینم چه نمی‌گوید. منطق ساده‌ای هم دارم؛ او چیزی بیش از یک آلت فعل نیست! در نتیجه اهمیت ندارد چه می‌گوید؛ آن‌چه اهمیت دارد آن است که چه نمی‌گوید! خطوط قرمز کاملن روشن بود.

او همانند روحانی دروغ بسیار گفت؛ همانند خامنه‌ای حرف‌ها ی تکراری ی فراوانی زد؛ کپی احمدی‌نژاد بود؛ و از خاتمی تنها مردم‌سالاری ی دینی را وام گرفته بود، که هیچ تناسبی با آیت‌الله قتل‌عام نداشت!

او همانند همه ی آن‌ها اما لبریز از نادانی و ناتوانی سیستم هم بود؛ و حرف‌هایی زد که ترجمان این دش‌واری و‌ نکبت است! حتا بیش‌تر، این دروغ گوی کم‌سواد از چنان جهل مرکب عمیقی رنج می‌برد، که نمی‌گذاشت درک مناسبی از عمق رنج ایرانیان داشته باشد! او از این رنج بزرگ که حالا در‌ همه جاری است هیچ نشانی نداشت.
و این دردناک‌ترین قسمت این نمایش بود؛ انگار زندان‌بان اعظم هیچ برنامه و راه‌حلی برای گذار از این بحران کمرشکن ندارد.

ابراهیم رییسی هر چه واژه ی قشنگ اما کشدار در واژه‌نامه‌ها پیدا می‌شود را به‌کار گرفت تا فاجعه ی جاری در ایران را استتار کند. معنویت، اخلاق، عقلانیت، انتخابات، استقلال، عدالت، امنیت، آزادی، و حتا حق حاکمیت بر سرنوشت! چه، همه این واژه‌ها ی زیبا، تنها با قرار گرفتن کنار یک واژه ی بی‌زبان و‌
معصوم دیگر همانند ملت، بی‌معنا یا از بار معنایی اصلی خود تهی می‌شوند.

مثلن آزادی ملت‌ها اصلن ربطی به آزادی که در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است، به تک تک آحاد ملت برمی‌گردد، و یکی از خواست‌ها ی اصلی و ملی در دو انقلاب پی‌در‌پی بود، ندارد. ارزش‌ها ی دیگر هم همین سرنوشت تاریک را در ادبیات او‌که بی‌ادبی آشکاری به ملت ایران بود، داشتند.

او حتا از ۲۸ مرداد هم یاد کرد! چه، تاریخ آن‌قدر کشدار است و مردمان ما آن‌قدر کم‌حافظه، که نویسنده‌گان متن وی وسوسوسه شده بودند، دست‌کم برای مدتی از نقش روحانیت در کودتا چشم‌ بپوشند. روحانیتی که تبار جمهوری اسلامی در هر معنایی به آن‌جا می‌رسد. روحانیتی که یک پای آن کودتای شوم و رسوا بود؛ در هم‌دستی همان شیخ‌ها(که اکنون مردم به خوبی آن‌ها را می‌شناسند) و شوخ‌ها (که هنوز درک مناسبی از آن‌ها در میان نبست) بود که شاه به قدرت بازگشت و تسمه از گرده ی هرکس که ایستاده بود کشید.

او از زندان بزرگ غزه هم‌ گفت، بی که اشاره‌ای به بزرگ‌ترین زندان جهان یعنی ایران داشته باشد.

او اما خوش‌بختانه هیچ اشاره‌ای به دمکراسی، حقوق بشر و انتخابات آزاد که از هوده‌ها ی شگفت و هنگفت مدرنیته و سکولاریته هستند، نکرد. یعنی جن جمهوری اسلامی شوربختانه از معنویت، اخلاق، عقلانیت، عدالت، آزادی، امنیت، و حتا حاکمیت برسرنوشت خویش نمی‌هراسد، مشروط بر آن‌که پای دمکراسی، حقوق بشر و انتخابات آزاد در میان نباشد.

یعنی جمهوری اسلامی فکر می‌کند هنوز امکان آن را دارد که با آوار سرکوب، سرب، سانسور و سکوت از گزند این ارزش‌ها ی کشدار و گنگ برهد!

یعنی عمله‌ها ی جمهوری اسلامی هنوز راهی نیافته‌اند که این مفاهیم عمیق را که به تعهدات نومینال جهانی تکیه دارند مال‌خود کنند. یعنی نخبه‌گانی که در خدمت خودکامه‌گان هستند، نتوانسته‌اند این نام‌ها‌ را ورز بدهند و پخمه‌گانی که برای زندان‌بان اعظم ‌پادویی و کیف‌کشی می‌کنند نتوانسته‌اند آن‌ها را لگد‌مال کنند.

یعنی اگر می‌خواهید بر جمهوری اسلامی فشار بیاورید به حقوق بشر، دمکراسی و انتخابات آزاد بچسبید. جمهوری اسلامی با هرچه کنار بیاید با مدرنیته و سکولاریته و مناسبات آن کنار نخواهد آمد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا